یادداشت کتاب‌فام

        "نزدیکی به مرگ به ذهن وضوح می‌بخشد. می‌توانی اندیشه‌های پنهان‌شده را از نو مرور کنی، شفاف. در آستانه‌ی سفر نهایی هستی. وحشت پشتِ سر تو را پیش می‌راند. می‌توانی به آن بیندیشی، در این‌صورت زانوهایت به لرزه خواهد افتاد، یا آن‌را از ذهن خود برانی، به راه‌های فرار فکر کنی. با خونسردی منطقی و حرکات حساب‌شده و شطرنج‌وار شعور بی‌کران خود را در مقابله با وحشت مرگ قرار دهی".
‌
این روزها فرصتی دست داد تا «جاودانگانِ» «رضا جولایی» را در راه بخوانم.
اگر «دراکولا» را خوانده باشید بی‌محابا متوجه شباهت‌های این دوکتاب خواهید شد البته نه از منظر حجم، فرم و روایت بلکه از نظر موضوع. «جاودانگان» در حقیقت یک داستان خون‌آشامی ایرانی‌ست که نویسنده یک داستان گوتیک مشهور را به کلام خود درآورده و تا جایی هم که توانسته سعی کرده در آن از بردن اسامی آدم‌ها و مکان‌های ایرانی خودداری کند تا شاید مفهوم نامیرایی، هرچه بیش‌تر بتواند به جان زبان فارسی آن بچسبد.
«جاودانگان» کتاب کوتاهی‌ست با ریتمی تند که به‌سرعت خواننده‌اش را به بطن متن و داستانش پرت می‌کند. از آن‌جایی که شیفته‌ی داستان‌های گوتیک هستم، «جاودانگان» را خیلی سریع خواندم و برایم جذاب بود.
‌
یک مأمور دولتی در غروبی زمستانی برای رسیدگی به درگیری مردم یک قریه با یک شاهزاده‌ی ملّاک بر سر زمین‌هایی چند وارد این روستا می‌شود و بی‌خبر، یک‌راست سر از جهنمی پرجوش درمی‌آورد. خواندن «جاودانگان» برایم خالی از لطف نبود.
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.