یادداشت بهـار❀
1403/9/29
بعد از خواندن آبنبات هل دار و پسته ای دست گذاشتم روی نارگیلی و طبق عادت ، روند و ترتیب موسوم را شکستم! شایان ذکر است که چند سال پیش هم ابتدا پسته ای را خواندم و بعد به سراغ هل دار رفتم... با نارگیلی هم خندیدم ، هم سرخ شدم ... میدانید که چه می گویم؟ دوست دارم کتاب را به یکی از دوستان خوابگاهی ام بدهم ، اما روم نمی شود چه کنم ؟ کار های محسن و شوخی هایش در طول روز به یادم می افتاد و خیلی اوقات از شباهت اتفاقات زندگی با کتاب ناخوداگاه می خندیدم. واقعا محسن هم به اندازه خواهر و برادرش زبر و زرنگ است ، اما هوشش را برای حرافی! بکار میگیرد. همچنان می گویم اگر خراسانی هستید این کتاب بیشتر به دلتان می نشیند ، اگر به شمال هم رفت و آمد داشته باشید که چه بیشتر!!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.