یادداشت سیدنا
1404/6/16
گاهی سرنوشت مثل نویسندهای بیرحم عمل میکند؛ درست وقتی که دو دل، راهشان را به هم پیدا میکنند، تقدیر صفحه را ورق میزند و قصه را نیمهتمام میگذارد. در هفت جن بیش از آنکه ردّی از موجودات ماورایی بماند، ردّی از عشقی است که میتوانست به ثمر بنشیند اما در هیاهوی سایهها خاموش شد. عشق در این رمان، بیشتر شبیه شعری است که هیچوقت خوانده نشد؛ نه بهخاطر اینکه کلماتش زیبا نبودند، بلکه چون فرصت خواندهشدن پیدا نکردند. و این همان فلسفهی تلخ زندگی است: گاهی دلها آمادهاند، اما زمان و زمین، یاری نمیکنند. شاید همهی ما جایی در زندگی، عشقِ «ناتمام» خودمان را داریم؛ عشقی که هیچوقت به پایان خوش نرسید، اما همان نیمهراه، آنقدر عمیق بود که برای همیشه در خاطرمان ماندگار شد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.