یادداشت
1400/10/22
منهای فقر،محمد رضا حکیمی، انتشارات دلیل ما «اصل انسان محروم است و اموال عمومی در مرحله ی اول متعلق به انسان محروم است» خود به خود هنگامی که کتاب با این جمله ی پرهوادار شروع می شود، مشتاق آن بودم که ببینم با چه بیانی از حقِ محرومان دفاع میکند. البته دو نکته در قدمِ نخست مدِّ نظر داشتم: 1) به روشی اسلامی بحث پیش خواهد رفت؛ 2) از افکارِ شخصی موسوم به «اخباری» تراوش میکند. پس طبیعی است که با این پیشزمینه کتاب را مطالعه کردم. عمدهی هدفِ نویسنده، انتقاد به وضعیتِ اسفبارِ فقر در جامعه[ی اسلامی است و برای این امر، روایات و البته آیاتی در تاییدِ حرف هایشان می آورند. روایاتی که آورده شده، به نظرم باید بیشتر به آنها و قیدهایش توجه کرد، برخی از روایات اغنیا را به طورِ کلی نکوهش می کند [نمونه در فصل های آغازینِ کتاب و تصویر بسیار زننده ای از ایشان ارایه میدهد. به ذهنم رسید که احتمالاً معصوم (ع) این سخنان را در زمینه ای خاص گفته باشد. چرا که بعد از این، در روایتی، مشخصاتِ اغنیای مُسرِف را برمی شمارد، اما باز هم در مقامِ نکوهشِ آنان، روایاتِ بدونِ قید و مطلق آورده میشود. سوالی دیگر برایم پیش آمد و آن این بود که در فصلی که به بررسی حدودِ مالِ مشروع از دیدِ اسلام می پردازد این نکته آمده است که مثلاً نمی توان مالِ حلال را به بیشتر از بیست هزار درهم رسانید؛ مساله ای که به ذهنم خطور کرد مساله ی ثروتِ معصومین (ع) و حتی لباس های فاخر پوشیدنشان است. البته بخششِ اموالشان در این جا به نظرم موضوعیت ندارد. در ترجمهی احادیث، شاید برای فهمِ صحیحتر احادیث، عباراتی در پرانتز در جهتِ توضیحِ بیشتر آورده شده است. همین جا بگویم که ادبیات کتاب، مانندِ این مثال ها و دیگر جاهای کتاب، ادبیاتی خطابی است. به تعبیرِ من خطابیِ آخوندی هست (به نظرم دو نوع خطابه داریم: خطابه آخوندی: خطابه ای که مطلب را با توضیحاتِ فراوان و به اصطلاح با «عبارة أُخری» پیش می برد؛ خطابه ی غیرآخوندی: خطابه های که مطلب را ساده و بدون توضیحاتِ بیشتر می فهماند) بعضی جاها اظهارنظر های غیر عالمانه ای هم می بینیم، مثلاً در فصلِ هشتم، تثلیث نزدِ مسیحیان را اعتقاد به سه خدا می داند، و تمام تلاش های متفکرانِ مسیحی در جهتِ تاویل به توحید بُردنِ آن را نادیده می گیرد. دو سه فصلِ پایانیِ کتاب، به حرف های همیشگیِ این جریان و پاسخهای آنان به نقدها می پردازد که به نظرم نگفتنش بهتر است. استفاده از واژهی «معتبر» برای حدیث کمی برایم عجیب بود. در اصطلاح های حدیثی، این واژه کاربردی ندارد. و به نظرم معنیاش اینست که این روایت/حدیث برای من اعتبار و صحت دارد. به سببِ برخی اشکالاتِ نگارشی و تایپی، ستاره ی اول را دریغ فرمودم. ستاره ی دوم هم به دلیلِ تضادی که بینِ برخی روایات با روایاتِ دیگر و نقل قول ها[ی شخصیتها دیدم، چه از نظرِ اطلاق و چه از نظر قید دریغ کردم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.