یادداشت Soli
1404/4/14
از دستم در رفته که چهقدر باهاش گریه کردم. این دردهای سنگین مستاصلم میکنن. نمیتونم درست توضیحش بدم. یه لحظهای بود که خودم رو گذاشتم جای یه شخصی و خیلی ناراحت شدم، ولی وقتی به این فکر کردم که چیزی که من «یک لحظه تصور میکنم و تموم میشه و میره» یا حتی از دور و به این شکل تجربهش میکنم برای عدهای عین واقعیت بوده و هست و خواهد بود... نمیدونم. فقط همین، سنگینه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.