یادداشت محمدرضا رحیمی

توهم دانش
        بحث پیرامون دانایی و نادانی سابقه طولانی دارد؛ شاید بتوان فریاد می‌دانم که نمی‌دانم سقراط را آغاز توجه جدی به این امر دانست. سخن در باب خودمداری و اعتمادبه‌نفس حاصل از علم و دانش بسیار است و گاه این خودمداری انسان را به اوج وصل و گاه به حضیض هجر کشانده است.
کتاب حاضر در پی آن است که اثبات کند ما نادان هستیم و بسیار، بیش از آن‌چه که به‌نظر می‌رسد، نادانیم؛ البته در اغلب موارد نسبت به این نادانی نیز جهل داریم. عجب آنکه با این اوصاف خود را دانای کل می‌پنداریم و دانش و تخصص خود را در بوق و کرنا می‌کنیم. مولفان، نام این وضعیتی را که ما انسان‌ها در آن قرار داریم، توهم دانش (The Knowledge Illusion) گذاشته‌اند. یکی از استدلال‌های اساسی که در جای‌جای کتاب تکرار می‌شود، این است که ذهن انسان در جهت ذخیره اطلاعات فراوان تکامل نیافته و اصلا توانایی چنین کاری را ندارد؛ اما در عوض به این سمت تکامل یافته که چگونه با اطلاعات و تجربیاتی که در اختیار دارد، بهترین تصمیم را بگیرد و مناسب‌ترین واکنش را نشان دهد؛ به این لحاظ نویسندگان عقیده دارند که ما چون در توهم دانش به سر می‌بریم و مطمئن هستیم که تقریباً در اغلب امور، دانش و تخصص هر چند ابتدایی را در اختیار داریم، از اعتمادبه‌نفس کافی برخورداریم و خود را شایسته نظردادن می‌دانیم؛ در  صورتی که اینطور نیست و ذهن ما به این صورت تکامل نیافته است. همچنین نویسندگان با ذکر شواهدی بیان می‌کنند که با آزمایش‌های ساده می‌توان جهل بشر را به او یادآوری کرد و نشان داد که چگونه در توهم دانش به سر می‌برد.
دو نکته در انتها قابل ذکر است: اول اینکه نویسندگان در طول بحث، مثال‌های فراوانی را در کتاب مطرح می‌کنند و سیر بحث را طوری پیش می‌برند که به عقیده من این موضوع برای خواننده کمی خسته‌کننده خواهد بود و بعضاً مثال‌ها از حوصله بحث خارج‌اند.
دوم در باب ترجمه و ویرایش متن فارسی کتاب است؛ متأسفانه ترجمه در مواردی نارسایی‌هایی دارد که بعضاً فهم مقصود نویسندگان را دچار مشکل کرده و باعث کج‌فهمی می‌شود؛ مضافاً اینکه اغلاط املایی و مشکلات ویراستاری نسبتاً زیادی نیز در ترجمه و چاپ حاضر وجود دارد.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.