یادداشت مجتبی بنی‌اسدی

سه تار
        جلال را در حال نواختن سه‌تار باید دید

داستان‌های کوتاه‌های جلال، از لحاظ تکنیکِ داستان‌نویسی، یک سر و گردن بالاتر از نسل اول داستان‌نویسان مدرنِ ایران، از جمله علوی و هدایت و جمال‌زاده است. این می‌تواند یک نظرِ شخصی باشد. اما آنچه در این مجموعه داستان، دیدم، همین بود. حرف اضافی نداشت و در اکثر داستان‌ها، «نگو، نشان بده» را رعایت کرده بود. این همان چیزی است که داستان را از قصه‌‌گویی سوا می‌کند. 
اینجا جایش نیست که بخواهم تک تکِ داستان‌ها را توضیح بدهم و بگویم این یکی را دوست داشتم چرا، آن یکی را نپسندیدم، چرا. برای نزدیکی به ذهن می‌گویم که برخی داستان‌ها را که می‌خواندم، انگاری شخصیت‌پردازیِ داستایوفسکی بود. برخی داستان‌ها به نمایشی‌نویسیِ همینگ‌وی پهلو می‌زد. و این لذتِ من را از خواندن داستان‌کوتاه‌ها بیشتر می‌کرد. این را هم ناگفته نگذارم که مضمون‌هایِ انتخابیِ جلال هم حسابی می‌شود رویش بحث و گفت‌وگو کرد.
و سر آخر، چندی پیش مجموعه داستان «دید و بازدیدِ» جلال را خواندم. چنگی به دل نمی‌زد. چون از کارهای اول آل‌احمد بود. اما برای شناختنِ داستان کوتاهِ جلال، باید سه‌تارِ جلال را خواند. همین است که می‌گویم: « جلال را در حال نواختن سه‌تار باید دید.»
      
3

7

(0/1000)

نظرات

من این کتاب رو خوندم واقعا به زیبایی نوشته شده

0