یادداشت امیررضا سعیدینجات
1403/2/16
بسم الله بعضی آدمها چقدر عجیبند. باید بهشان بگویی پیرمرد از تو گذشته، چه کار داری بین جوانها میروی؟ اصلاً مگر توان و بنیه آنها را داری؟ خط مقدم؟ جبهه؟ مگر شوخی است؟ احتمالاً جواب میدهد: شعار که میتوانم بدهم، روحیه که میتوانم بدهم، شربت که میتوانم بدهم، ظرف که میتوانم بشویم، اینها را هم فقط جوانها میتوانند؟ باز میپرسی: پس خط مقدم چه میکنی؟ چطور اینقدر زودتر از من رسیدی؟ جواب میدهد: مگر نگفتی جوانی؟ چه شد؟ از پیرمردها باختی که... 😀 به او گفتند: شب عملیات برای ما حنا میگذاری، روی ریشهای سفید خودت هم بکش... گفت: این ریشها باید با خون سرم خضاب بشوند... و شد...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.