یادداشت هستی
1403/1/3
این داستان از یک طرف، یه معمای جالب و پر تنش بود. از طرف دیگه، تناقضات بدی درمورد شخصیت اصلی داشت. لو یه سفرنامه نویسه و از اینکه به عنوان بخشی از کارش به یک سفر دریایی مجلل کوچک دعوت میشه، هیجان زدهست. اما این هیجانش به زودی به پایان میرسه وقتی که او شاهد چیزیه که به نظر میرسه زنی تحت فشار قرار گرفته. مشکل اینه که هیچ مسافری گم نشده، بنابراین هشدارهاش عمدتا با بیتفاوتی مواجه میشه پس خودش دست به کار میشه و سعی میکنه معما رو حل کنه. امیدوار کننده به نظر میرسه، نه؟! لو یکی از آزاردهندهترین شخصیتیهاییه که تا حالا باهاش برخورد کردهم. در طول داستان، لو به طرز باورنکردنیای از کم خوابی خستهست. (50 بار در طول داستان ذکر شد)، دائماً در آستانه مستیه، گرسنهست (یه سختی غذا میخوره)، غیر دوستانه، ستیزه جو و مجادلهگر ( با نامزدش و پارتنر قبلیش)، دفاعی، و کاملاً گنگه. به نظر میرسه حتی چیزهای ساده رو هم دربارهی یه سفر دریایی نمیدونه، اون هم در حالی که برای پوشش دادن یه سفر دریایی به عنوان بخشی از کارش اونجاست.(تناقض ۱) هر وقت کسی رو می بیند یخ میزنه و نمیدونه چی بگه و ما باید باور کنیم که او نه تنها یک روزنامهنگار با 10 سال تجربهست، بلکه میتونه یک معما رو هم حل کنه. :) (تناقض ۲) عمدتاً در حال اشتباه کردن و زیر و رو کردن چیزهاییه که نباید، و مثل ماهی، مشروبات الکلی میخوره. فقط کافیه که اطرافش الکل باشه. خب تا اینجا رو شاید بتونیم بپذریم و ازش بگذریم. چیزی که من رو عصبی کرد این بود که اخلاقیات شخصیت اصلی لازم نیست اینطوری نوشته بشه. این طرح برای نقش اصلی، نمیتونه داستان رو پیش ببره. در واقع میتونیم بگیم روایت داستان احمق-شخص بود. اگر لو کمی تیزبین و زیرک بود، معما هم میتونست جالبتر به نظر برسه حتی اگر طرح جالبی نمیداشت. خوشبختانه، در یک سوم آخر کتاب، بالاخره لو شروع به استفاده از عقلش میکنه و سرعت حرکت بالا میره. راز داستان فاش میشه و راه حلی که براش ارائه میشه هم جالبه. و این خیلی بده که ما باید تا صفحات پایانی کتاب صبر می کردیم تا شخصیت اصلی به جایی برسه که از اول باید میبود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.