یادداشت محمدمهدی حیدری
1404/1/18
محمدعلی جعفری، نویسنده جوانی که سرش درد میکند برای روایت. آن هم روایتی که بکر باشد و ناشنیده. همین می شود که بدون هیچ دعوتی و حتی بدون داشتن رابط و آشنایی آن سوی مرز، با هزینه شخصی خودش پا می شود و می رود کشور غریب. سفر در سال ۱۴۰۲ است. چندماهی بعد از ماجرای طوفان الاقصی. درست زمانی که زمزمه هایی برای ورود رسمی حزب الله به جنگ به میان آمده. جعفری همانطور که آمدنش با تشریفات رسمی و دیپلماتیک و کلیشه های سفرای هیئات خارجی نبوده، زیست چند روزه اش در لبنان هم به همین منوال است. او نمی نشیند یک گوشه تا هرآنچه دور و برش هست و هر اتفاقی که رخ می دهد را روایت کند؛ بلکه این در و آن در می زند و از این محله به آن محله می رود و خود را به آب و آتش می زند تا آدم هایی را بیابد که خاطرات شنیدنی و نشنیده ای دارند از نسبت خودشان با این جنگ وجودی. از تجربه های زیسته ای هیجان انگیز دربرابر نامشروع ترین موجود دنیا. و الحق که مورد های خوبی را هم شکار می کند. از آوارگان فلسطینی ای که هفتاد سال است در اردوگاه های لبنانند و همچنان خود را متعلق به این خاک نمی دانند و رویای بازگشت دارند.. تا دوستان و شاگردان امام موسای صدر و آقامصطفای چمران در تشکیلات امل. بسیاری از روایت های کتاب را قبل از چاپ، در کانال شخصی نویسنده خوانده بودم؛ با این حال از خواندن مجددشان اصلا دلزده نشدم. کتاب از نظر ویراستاری کمدقتی هایی دارد و معلوم است که برای آماده سازی اش عجول بوده اند. درکل، از خواندنش لذت بردم. قلمتان مستدام آقای جعفری.. ان شا الله به همین زودی ها سفرنامه بیت المقدستان را بخوانیم ((:
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.