یادداشت ملیحه گنجی دوست
1401/11/9
«این قلب ترک خوردهی من، بند به مو بود... من عاشق او بودم و او عاشق او بود.» رمان قشنگی بود. متن کتاب روان و خوش خوان بود. قسمتی از متن کتاب: آرام آرام روی قبرهای وسط حیاط قدم می زدم و با گوشه چشم، تاریخ نوشته شده بر آنها را می خواندم. بعضی جوان، بعضی میانسال، بعضی پیر، راستی مردن درد داشت؟ ناگهان یک جفت کفش سرمه ای رنگ با عطری تلخ و آشنا مقابل چشمانم سبز شد. سرم را بالا آوردم. صدای کوبیده شدن قلبم را با گوش هایم شنیدم. چند روز از آخرین دیدنش می گذشت؟ زیادی دلتنگ این غریبه نبودم؟ اما این غریبه، با شلوار کتاب مشکی و پیراهن مردانه سرمه ای رنگش، زیادی دلنشین به کامِ احساسم آمد. بازهم موهای کوتاه و ته ریشی به سیاهی زغال ... ________________________ دختری که از اسلام و مسلمانها هراس داشت ولی در آخر دلش اسیر یک مسلمان واقعی میشود. این رمان قشنگ، ارزش وقت گذاشتن و مطالعه کردن را دارد.🌺
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.