یادداشت زینب

زینب

زینب

1403/10/28

        «به دورا فقط فکر نمی‌کند، بلکه در بعدازظهرهایی که در آشپزخانه می‌گذراند، در پیاده‌روی‌های خیالی‌شان در برلین، هنگام صرف ناهار، وقتی که عطر دورا به مشامش می‌خورد، با هر دم و بازدم، او را تنفس می‌کند.»

«آمدن، ماندن و رفتن» سه تا چیزیه که تو زندگی و روابطِ همه هست، همه‌ی ما تجربه‌ش می‌کنیم و می‌دونیم که «رفتن» همیشه غم‌انگیزه. 

این کتاب داستانِ یک عشقه، عشقِ فرانتس کافکا و دورا دایامانت.
از همون صفحاتِ اول مشخصه که قراره چقدر غم‌انگیز باشه. انگار خود شخصیت‌ها هم این رو می‌دونن که چه پایانی در انتظارشونه ولی باز هم «با عشق موندن» رو انتخاب می‌کنن.

شخصیتِ محبوبم کافکا نبود، دورا بود! برایِ وفاداری و عشقِ بی‌حد و اندازه‌ش. برای این‌که شجاعتِ زیادی می‌خواد که از پایان خبر داشته باشی و باز هم بمونی.
      
24

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.