یادداشت
1403/7/4
روح اسپینوزا: شفای جان 1) "روح اسپینوزا: شفای جان" (The Spirit of Spinoza: Healing the Mind) کتابی است نوشتۀ دانشیار بازنشسته فلسفه علم در دانشگاه "ایلینوی" (Illinois) شیکاگو، "نیل گراسمن" (Neal Grossman)، که در سال 2014 میلادی منتشر شد. این کتاب در سال ۱۴۰۰ توسط "مصطفی ملکیان" به فارسی برگردانده شده و در انتشارات "دوستان" به چاپ رسیده است. مترجم بر این اعتقاد است که نظام فلسفی "اسپینوزا" در کنار تعالیم بودا، آیین دائو، مکتب رواقی و فلسفه اگزیستانسیالیسم در زمرۀ نظامهای فلسفی محدودی است که میتوان از آن نوعی رواندرمانی و معنویت غیردینی استخراج کرد. نویسندۀ کتاب نیز با چنین رویکردی دست به نگارش کتاب "روح اسپینوزا" زده و تلاش کرده مقدمات نوعی رواندرمانی بر پایۀ ایدههای "اسپینوزا" را شرح دهد. 2) "گراسمن" که علاوه بر فلسفه، تحصیلکردۀ رشته فیزیک هم هست، در کتابش از دستاوردهای فیزیک جدید در تعمیم نظام فلسفی "اسپینوزا" بهره میبرد و اگرچه این کتاب بهواسطه عمق مفهومی و ژرفای کارکردیاش، قریب بهاتفاق کتابهای عامهپسند خودیاری را پشت سر مینهد، هدف بالقوه نقدهایی هم هست. تلاش نویسنده برای یافتن توجیهی فلسفی در زمینۀ مواردی شبهعلمی مانند "تناسخ"، "تلهپاتی" و "تجربه نزدیک به مرگ"، آنهم بر اساس رویکرد فلسفی "اسپینوزا" کمی سادهانگارانه به نظر میرسد و ریشۀ محکمی در روش هندسی و حکمت عقلانی "اسپینوزا" ندارد. بااینهمه، توصیف نسبتاً فراگیر و تا حد قابلقبولی سادهشدۀ او از بنیادهای فلسفی "اسپینوزا"، خوانا و مشکلگشا است. رسمالخط و واژهگزینی ویژۀ مترجم هم جای توجه دارد. 3) پنج فصل کتاب را میتوان متناظر با پنج بخش کتاب "اخلاق" (Ethics) نوشتۀ "اسپینوزا" دانست. "مابعدالطبیعه" بناشده بر دیدگاه "همهخدایی" (Pantheism) و نتایج آن، که هستی مادی را حالتی از صفت "امتداد" (Extension) خداوند میداند و ذهن را وجهی از صفت "فکرت" (Idea) خدا، منجر به نوعی "همه روانانگاری" (Panpsychism) خواهد شد که مستلزم قائل شدن به ذهن برای تمام ارکان هستی است. بر این اساس هر ذهنی جزئی از ذهن خدا است و اشراف به این نکته قرین است با پذیرش نوعی جبرگرایی با این نتیجه که "جز این نمیتوانست باشد". زیرا اگر جز این بود همه رویدادهای علی- معلولی باید در یک فرآیند زنجیرهای تغییر میکردند که این خود به معنی تغییر ذهن خدا است. اما خداوند یگانه جوهر است و تغییری در آن راه ندارد. این نتیجه، درمانی است برای هرگونه احساس گناه یا نکوهش و ردیهای است بر مفهوم "ارادۀ آزاد". 4) با این بینش و بر اساس تقسیمبندی "اسپینوزا" از معرفتهای سهگانه یعنی تخیلی، عقلی و شهودی، رویکرد مرتبۀ دوم انسان عبارت است از فرارَوی از تفکر تخیلی و برآمده از احساس و میل و خواهش به تفکر عقلانی که خود پُلی است برای رسیدن به معرفت شهودی. چنین تلاشی ما را به این حقیقت خواهد رساند که رویدادهای جاری و روزمرۀ زندگی صحنۀ نمایشی است که ما بازیگر آنیم، اما چنان در نقش خود غرقشدهایم که نمیدانیم صرفاً داریم یک نمایشنامه را به اجرا درمیآوریم و حتی اشراف به کل نمایشنامه هم درد چندانی دوا نخواهد کرد. بلکه وقوف به این نکته مهم است که واقعیتِ مفهوم "من" در ساحتی فراتر از بازیگرِ صحنه معنا مییابد و لذا وقایع نمایش دیگر چندان ارزش حسی و هیجانی ندارند. این معرفت مرتبۀ دوم، قرین است با درک اینکه احساسات ما نه معلول وقایع بیرونی که برآمده از تخیل درونی است. این مسیر در حالت پیشرفتۀ خود منجر به عشق عقلانی و یا روحانی به خداوند خواهد شد. "اسپینوزا" در آخرین جملۀ کتاب "اخلاق" برای رهروان این مسیر پیامی دارد: "همۀ چیزهای شریف به همان اندازه که کمیاب هستند، دشوار یابند".
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.