یادداشت

آتش بدون دود: گالان و سولماز
گالان و سو
        گالان و سولماز 
_کتاب اول مجموعه آتش بدون دود 

عشق در لحظه پدید می آید، «دوست داشتن»، در امتداد زمان. این، اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است. 
عشق، معیارها را در هم می‌ریزد؛ دوست داشتن بر پایه‌ی معیارها بنا می‌شود. 
عشق، ناگهان و ناخواسته شعله می کشد؛ دوست داشتن، از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد. 
عشق، قانون نمی شناسد؛ دوست داشتن، اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی‌ست. 
عشق، فوران می‌کند _چون آتشفشان، و شرّه می‌کند _ چون آبشاری عظیم؛ دوست داشتن، جاری می‌شود_ چون رودخانه ای بر بستری با شیبی نرم. 
عشق، ویران کردن خویشتن است؛ دوست داشتن، ساختنی عظیم.
.
در نوشتن یادداشت برای این کتاب تا حدی از خودم ناامید شدم. به نظرم این کتاب خودش بهترین معرف خودشه، فقط کافیه چند صفحه اولش رو ورق بزنید.
ولی بازم کمی از این کتاب میگم تا جرقه ای باشه برای شما اگر این کتاب رو نخوندید:

داستان در اواخر دوره قاجار روایت میشه و شخصیت های اصلی گالان و سولماز هستن.
کتاب با معرفی قبیله های یموت و گوکلان آغاز میشه؛ کمی بعد شما همپای گالان بر عرصه صحرا می‌تازی؛ تا میرسی به جایی که گالان به ترغیب دوستانش وارد منطقه گوکلان ها میشه تا دختر زیبای رئیس قبیله گوکلان ها رو ببینه. بالاخره گالان دختری رو میبینه که مشغول آب کشیدن از چاهه؛ و اون دختر سولمازه...

این شروع عشق گالانه.

ولی داستان به این سادگی ها نیست چون « گوکلان به یموت دختر نمی‌دهد و از یموت دختر نمی‌آورد_ هنوز هم»
جنگ این دو قبیله همیشه بر سر آب بوده...

🖇️میشه گفت داستان، داستان عشق دو یاغیه... چرا؟
چون نادر ابراهیمی گالان رو اینطوری معرفی می‌کنه:«گالان، تند سخن می‌گفت، تند عمل می‌کرد، تند بر اسب می‌جهید و تند می‌تاخت. او را دایماً در هیجان و خروش می‌دیدند مگر زمانی که تار می‌زد و در خود بود و شعرهایش را می‌ساخت. احترام چندانی برای دیگران قائل نبود به خصوص برای مردم ضعیف و بیمار. همه کس را ریشخند می‌کرد حتی پدرش، یازی اوجا را.
گالان را خیلی ها به این دلیل دوست داشتند که در پناهش احساس امنیت می‌کردند. ایری بوغوزی ها، اگر یک روز صدای فریاد و خنده های تندرآسایش را نمی‌شنیدند، ترس برشان می‌داشت.»

و سولماز زیبارو اینگونه:« و این سولماز، سوارکاری و یکّه تازی را از کودکی، با بردارها یاد گرفته بود. و تمام تفاوتش با برادرها در این بود که چون تفنگ بر سر دست می آورد، یت میش و قاباغ به احترام مهارتش کنار می‌کشیدند؛ و چون او می‌تاخت، تنها خاک سم اسبش را به خورد برادران می‌داد.»
.
یت میش و قاباغ: برادرهای سولماز
ایری بوغوز: محل زندگی قبیله گالان
یموت: قبیله گالان 
گوکلان: قبیله سولماز
*به نظرم موقع خوندن این کتاب یه برگه دم دستتون باشه و اسامی و نسبت هارو بنویسید، چون تعداد شخصیت ها خیلی زیاده.♂️♀️
.
عکس بالا سمت راست: لباس خانم های ترکمن 
عکس پایین سمت چپ: ترکمن صحرای زیبا
(این دو عکس از گوگل هستن)
.
نادر❤️
نادر ابراهیمی نویسنده ایه که منو به وجد آورده و مطمئنم که نمیتونم همتایی براش پیدا کنم. خیلی خیلی خوشحالم که در این زمان خوب سراغ کتابهای ایشون رفتم یا بهتره بگم این کتاب ها منو پیدا کردن✨
.
_هجدهم شهریور ۰۲


      
6

44

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.