یادداشت سپیده
1403/12/30

(امتیاز و یادداشت هر دو جلد) بین کتابایی که خوندم فکر میکنم این اولین کتابی بود که به جای خلق قهرمانانی که برای نجات دنیا تلاش میکنن سراغ یه باند خلافکار رفته بود و خب... تجربه جالب و هیجان انگیزی بود. تمام نقشه های سرقت، ورود های مخفیانه و غیرقانونی، انتقام، ماموریت های غیرممکن، عملیات های نجات(و درمواردی رسما عملیات خودکشی)، وای خدای من! شگفت آور بود. خوشحالم که در تمام این ماجراها کنار کلاغ ها بودم. و چقدر ناراحتم که دیگه هیچوقت نمیتونم لذت اولین بار خوندن این دوگانه رو تجربه کنم. فکر میکنم جزو کتابایی باشه که در آینده دوباره سراغش خواهم رفت. این کتاب، داستان قویای داره ولی برای فهم دقیق ماجرا و عبور از مقدمه باید بهش زمان داد. مخصوصا توی جلد اول که چند فصلی طول میکشه تا هر شش نفر کنارهم جمع بشن و ماجراجوییشون رو شروع کنن ولی بعد از اون کم کم راه میفته و به جایی میرسه که دیگه نمیشه کتاب رو زمین گذاشت. و اما درمورد شخصیت ها... شخصیت پردازی کتاب (حداقل درمورد کاراکترهای اصلی) قوی بود. چقدر همهشون سختی کشیده بودن و گذشته های دردناکی داشتن. سرگذشت هایی که دلیل خیلی از رفتارای فعلیشون رو توضیح میداد... دستکش پوشیدن کز، حس بد اینژ به خالکوبی ها و نفرتش از برده فروش ها، علاقه و استعداد ویلن توی موسیقی و شیمی، اشتیاق جسپر به تیراندازی، نفرت ماتیاس از گریشاها... همه و همه ریشه در گذشته این کاراکترا داره. سرگذشت هایی که شنیدنشون قلبمو مچاله میکنه. و شاید همین سرگذشت های دردناکه که این کتاب رو به از اون دست کتابایی تبدیل میکنه که میشه ارتباط عمیقی با شخصیت هاش برقرار کرد و دلتنگی براشون تا مدت ها بعد از پایان کتاب همراهتون خواهد بود. به شخصه میتونم تا فردا راجب هوش بی نظیر کز، سرسختی باورنکردنی اینژ، وطن پرستی و شرافت ماتیاس، مسخره بازیای نینا، شوخی های جسپر و مظلوم بودن ویلن حرف بزنم و خسته نشم. شاید تنها ایرادش سن کاراکتراست که اصلا بهشون نمیخوره. به نظرم اگه حداقل تو دهه ۲۰ سالگیشون بودن منطقی تر بود تا اینکه همهشون ۱۶،۱۷ ساله باشن. ولی خب این ایرادش هم نسبتا قابل چشم پوشیه (مثل من خودتونو بزنین به اون راه و وانمود کنین سنشون بیشتره😅). به هرحال من دلم واقعا برای این کتاب تنگ میشه. یادم نمیره که چقدر سعی کردم آروم آروم بخونمش که دیرتر مجبور به خداحافظی بشم. ولی خب، هر سلامی مقدمه خداحافظیه و درنهایت مجبور به ترک کتردام شدم. شما جای من به ماجراجویی با تفاله ها ادامه بدین و سلام من رو به کلاغ ها برسونین... -نه عذاداری، نه کفن و دفنی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.