یادداشت محمدهادی رمضان‌زاده

چمدان های باز: روایت هایی از زندگی مهاجران در آمریکا
        چقدر از روایت‌های رسانه‌ای راجع به آمریکا درست است؟ اینوری‌ها فکر می‌کنند آمریکا مشتی سفیدپوست چاق بی‌بند و بار مسلح جمع شده‌اند دور هم و کشور ساخته‌اند و چون زور و پول دارند برای بقیه کشورها تصمیم می‌گیرند. و آمریکا چیزی نیست جز توده ای از تفرعن و تراکم سرمایه آغشته به چربی مک‌دونالد. آن‌طرفی‌ها هم بار و کاباره‌اش را می‌بینند و آزادی‌های یواشکی آن‌جا، لواشکی آن طرف! عده ای شاید آمریکا را به هالیوود و رسانه‌اش بشناسند و بازیگرهایش. دیگری شاید آمریکا را با فیلم وسترن...دیگری و دیگری تصویر ذهنی خودش را از آمریکا ارایه می‌دهد. اما محسن روحانی در این کتاب از کف کف جامعه آمریکا کزارش می‌دهد، صدالبته نامشابه با تصویر ۲۰:۳۰ از سیل و طوفان همیشگی و قطعی برق و بیماری‌زدگی و بی‌قانونی و بی‌نظمی. صدالبته نه با آن تصاویری که دهه شصت یواشکی ویدیوئش لای رختخوابها قایم میکرد و تمام گیلتی‌پلژرش تماشای آن بود و الان به طرفه العینی با کیفیت‌ترش، هم از نظر محتوا، هم از نظر فرم، با یک سرچ گوگل می‌شود پیدا کرد. در روایت «پدرخوانده...» تصویر کامل و دقیقی از شهر نیویورک و نظم دقیقه‌ای و گسیل همه‌روزه مهاجران به این شهر ارایه می‌دهد. البته، نویسنده از آنهایی هم نیست که دلش برای آمریکا غش و ضعف می‌کرده و آمریکا را ابرکشور نجات‌دهنده دنیا می‌دانسته و رفته که از شر جمهوری اسلامی خلاص شود... فارغ‌التحصیل دانشگاه امام صادق است ناسلامتی، و چندین دوز واکسن ارزش‌های نظام و انقلاب اسلامی اگر نه درون وریدی، اقلا زیرپوستی تزریق کرده ...
‌
نویسنده، اصلا نمیخواهد شعار بدهد که مهارجت اخ است و تخ است و نفرین خدایان به هرکه جلای وطن کند و به ینگه دنیا، بهشت شداد مهاجرت کند و فلان آمریکا شود. آدم پخمه و دنیاندیده و بی‌تجربه و زبان‌ندانی هم نیست که در برخورد با آدم‌های آنور آبی به چالش جدی‌ای بربخورد.  اصلا یک جاهایی حتی میبینی به دلت هوس این افتاده کمر همت را بربندی، درست را سفت و سخت بخوانی توی رشته خودت یک پخی شوی و اپلای بگیری، بروی إن‌وای یک گوشه کتابخانه‌ مجهز ترتمیزی بنشینی پای تحقیق و پژوهش و فلان و بیسار!

بر خلاف تصاویر هالیوودی و طبق شنیده‌های قبلیم- می‌دانستم و می‌دانم، پس بدانیم که جامعه آمریکا عمدتا مسیحی هستند. پروتستان، کاتولیک و چند فرقه مذهبی‌تر و به‌قول شخصی «ارتودکس‌تر» دیگر‌. دو سه روایت خواندنی از برخوردش با آدم‌هایی با گرایش و سبقهٔ مذهبی هم دارد. از مبلغین کلیسای پروتستان تا یکی دو کاتولیک معتقد چله‌نشین؛ البته، ناگفته نماند اولین و دومین و سومین دانشگاهش زیر علم کلیسای کاتولیک و کلیسا اونجلیست‌ها و کنیسه یهودیان بنا شده بود. بلاتشبیه، بلانسبت که در مثل مناقشه نیست ولی مثال همان چارچنگولی روی زمین آمدن برخی موحودات است دیگر!! یک امام صادقی از بین اینهمه دانشگاه بی‌در و پیکر، عدل می‌رود دانشگاه کلیسای کاتولیک را انتخاب می‌کند! درآخر، «آمریکا یک کشور مذهبی است». توی روایتی، نویسنده این جمله را اثبات کرده و شرح می‌دهد.
‌
طراحی جلد نیمی از تبلیغات است. نیمی از مسیر پرپیچ و خم انتخاب کتاب و حتی اگر اندکی اغراق به خرج دهیم، نیمی از معنا و منظور و مفهوم و محتوای قابل عرضه کتاب بستگی دارد به جلد و طراحیش! مگر نه که رنگ رخساره خبر می‌دهد از سر ضمیر؟ طراحی دلپسند نشر تازه‌تاسیس جام جم سه هیچ از اکثر نشرهای جاافتاده و نام‌دَرکرده جلو است! جلد کتاب نصف حرف نویسنده را می‌گذارد روی میز، دستت را می‌گیرد، می‌کشاندت به دنیای بین برگه‌ها و تازه وسط‌های کتاب ‌برایت مفهوم جلد برایت روشن می‌شود. البته ناگفته نماند، اخیرا کتاب‌های قشنگ و خوش‌بر و رو زیاد شده‌اند. نشر فرهنگ معاصر و کتاب‌های پرزرق و برقش، نشر ماهی با کتاب های جیبی گوگولی‌اش، نشر هرمس و کلاسیک‌های با وقارِ پررو شیرازه مشکی‌اش و قس علی هذا...بیش باد این ذوق به خرج دادن و این لَوَندیِ کتاب برای نظربازان حیطه کتاب!!

مورد بعد، ویراستاری بسیار عالی و زیردستانه استاد محمدکاظم کاظمی است که بر چیرگی نویسنده روی جزئیات و کلمه‌دانی‌اش مضاعف شده و حلاوت متن را دوچندان کرده. اهمیت یک ویراستار چیره‌دست، کم از قوت قلم نویسنده نیست.


و در آخر، اگر عطر سنبل عطرکاج و پاتوق‌ها و مترجم دردهای جومپا لاهیری را خوانده و دوست داشته اید، احتمالا چمدان‌های باز را هم دوست خواهید داشت. اگر چمدانهای باز را دوست داشتید، احتمالا عطر سنبل عطر کاج، پاتوق ها و مترجم دردها را خواهید پسندید...اگر در فکر مهاجرت، در گیر و دار مهاجرت یا پسامهاجرت هسیتد خواندن این کتاب برایتان واجب است. نه مثل نان شب، ولی اقلا مثل دوغ همراه کباب. نوشابه همراه فلافل. چای همراه کلمپه!
      
1

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.