یادداشت Narges
1404/4/17
"As she commanded them to remember, she wished she herself didn't have to." من این کتابو تموم کردم یا این منو؟ داستانی سرار درباره کنار اومدن با خاطرات تلخ خودت، یا مردم و تاریخچه کشورت.... گونه ای از موجودات که اولیناشون از زن ها سیاه پوست برده حامله ای که توی آب انداخته شده بودن به وجود اومدن و حالازیرآب بعد سالها برای خودشون قلمروشونو ساختن. و یک نفر موظفه تاریخ مردمشونو به خاطر بسپاره ولی وقتی تاریخت پر از غم، تاریکی، رنج و سختیه، مگه یه جا به خودت نمیگی کاش فرار کنم و از شر این خاطرات رها شم. مگه نمیگی کاش اینا درد بقیه بود نه من؟ ولی دل کندن ازشون مگه به این راحتیه؟:)))اصلا آزادی از خاطره های غمگین، خاظره هایی که تعریفت میکنن، یجورایی از دست دادن خودت نیست؟ "What is belonging?" "Where Lonliness ends." این کتاب تک تک جمله هاش،قلمش، نشون دادن خیلی از چیزا توی داستانش از اون نوشته هایی بود که تا ابد قراره بخشی ازم بمونه. انقدر قابل لمس بود برام حرفاش که نمیتونم توصیف درستی داشته باشم...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.