یادداشت فهیمه نظری
1401/3/24
«صدام از ظهور تا سقوطش» نوشتهی کان کاگلین با ترجمهی بیژن اشتری توسط نشر ثالث منتشر شده است. کان کاگلین روزنامهنگار و پژوهشگری است که برای رسانههای بریتانیایی و آمریکایی کار میکرد و در زمان صدام بارها برای تهیهی گزارش و خبر به عراق سفر کرده بود و به همین دلیل شناخت دستاولی از موضوع کتابش دارد. نخستین چاپ این کتاب با استقبال گستردهی خوانندگان و منتقدان روبهرو شد و بلافاصله در فهرست پرفروشترین کتابهای بریتانیا قرار گرفت. کاگلین پس از سرنگونی صدام چند فصل تازه به کتابش افزود و آن را کاملا بازنویسی کرد. او در این کتاب گام به گام زندگی صدام را دنبال میکند؛ از هنگامی که کودکی یتیم در روستایی فقیر بود تا دوران نوجوانی و فعالیت در حزب بعث، غصب قدرت و سپس جنگ با ایران و تجاوز به کویت، و سرانجام شکست از آمریکا و پاسخگویی در دادگاه به اتهام جنایتهای جنگی و جنایت علیه بشریت. به نوشتهی بیژن اشتری مترجم کتاب، گرچه این پژوهش دربرگیرندهی تمام دوران زندگی صدام و مقاطع حساس حیات سیاسیاش است اما دربارهی سه سال پایانی زندگی او و اسارتش در چنگ آمریکاییها اطلاعات چندانی به خواننده نمیدهد؛ پس اشتری برای ارائهی تصویری کامل از زندگی صدام به مخاطب تصمیم میگیرد کتاب دیگری را برای تکمیل مطالب این کتاب انتخاب کند. کتاب دوم او با عنوان «صدام، زندانی در کاخ خودش» نوشتهی ویل باردِنِوِرپر است و تمرکزش بر دورانی است که صدام در زندان آمریکاییها در زیرزمین کاخ سابق خودش به سر میبُرد. کتاب باردنورپر که در سال ۲۰۱۸ چاپ و منتشر شده از ستایششدهترین کتابهای آن سال بود و قرار است به زودی توسط نشر ثالث به فارسی منتشر شود. اشتری پیشنهاد میکند که برای دریافت تصویری کامل از زندگی صدام، مخاطب هر دو کتاب را بخواند؛ اما در عین حال تاکید میکند هریک از کتابها به صورت جداگانه قابل استفادهاند. برشی از کتاب: چگونگی به اسارت درآمدن صدام درست چند روز پس از بازدید رامسفلد از بغداد، یگان عملیات محرمانهی «لشکر چهارم پیادهنظام» به موفقیت مهمی دست یافت. عملیات نظامی در روستای العوجه عاقبت زمانی نتیجه داد که نیروهای آمریکایی توانستند رد یکی از بادیگاردهای شخصی صدام را بگیرند. یک نیروی ترکیبی متشکل از «لشکر چهارم پیادهنظام» و «نیروهای ویژه» ساعت هشت شب شنبه سیزدهم دسامبر ۲۰۰۳ [۲۲ آذر ۱۳۸۲] «عملیات سپیدهی سرخ» را بر اساس اطلاعات بهدستآمده از بادیگارد شخصی صدام آغاز کردند. هدف آنها کلبهای در یک مزرعه در روستای الدور بود. این مزرعه در تملک قیس النامق، یکی از بادیگاردهای سابق صدام، بود. الدور در دوازده کیلومتری جنوب تکریت، در کرانهی دجله روبهروی روستای العوجه است. این همان بخشی از رودخانه است که صدام ادعا میکرد در ۱۹۵۹ به دنبال تلاش ناموفقش برای کشتن عبدالکریم قاسم از عرض آن شناکنان عبور کرده و نزدیک بود در آب سردش غرق شود. نیروهای آمریکایی حدود یکونیم کیلومتر مانده به هدف، سیمخارداری دور محوطه کشیدند و به اهالی محل گفتند داخل خانههایشان بمانند، درهایشان را ببندند و به مقررات منع عبور و مرور که تازه اعلام شده بود عمل کنند. نیروهای آمریکایی سپس در حالی که راه خود را از میان درختان مرکبات و بوتههای گل آفتابگردان باز میکردند، با استفاده از دوربینهای دید در شب، پیشرویِ نهایی خود را آغاز کردند. آنها با مجموعهی سهمگینی از تجهیزات سنگین نظامی شامل تانکها، هلیکوپترها، خمپارهاندازها، توپها و پهپادهای شناساییِ پردیتور حمایت میشدند. با نزدیک شدن نیروها به کلبهی داخل مزرعه دو مرد با مسلسلهای «ایکا – ۴۷» از یکی از ساختمانهای مزرعه بیرون دویدند. آنها به سرعت خلعسلاح و دستگیر شدند. نیروهای آمریکایی پس از پوشش دادن هر مسیرِ فرارِ احتمالیای، به کلبه رسیدند. آنها وارد کلبه شدند و اتاقخوابی با کفِ خاکی و تشکی فنری کنار یکی از دیوارها دیدند. آشپزخانهی کوچکی جنب اتاقخواب با حداقل وسایل پخت و پز و یک شیر آب سرد هم بود. از نظر آنهایی که به شکار دیکتاتور مخلوع عراق آمده بودند چنین جایی به سختی میتوانست مخفیگاه یک فراریِ برخوردار از ثروتِ غارتشدهی ملت باشد. اما آنها پس از جستوجوی دقیق، خیلی زود سرنخهایی یافتند که گویا حضور دیکتاتور مخلوع عراق در آنجا بود. روی تشک، تعدادی تیشرت و جوراب نو دیده میشد که هنوز بستههای پلاستیکیشان باز نشده بود؛ اینها لباسهای تازهی مردی فراری بود. روی زمین، چمدان آهنیِ سبزِ رنگ و رو رفتهای قرار داشت که داخلش هفتصدوپنجاه هزار دلار پول در قالب بستههای اسکناس صد دلاری بود. بخشی دیگر از سربازان آمریکایی در محوطهی بیرونی، در چند قدمی ورودی کلبه، دریچهای را به عرض شصت سانت و طول هشتاد سانت بر زمین یافتند که با تکهفرشی شبیه سجاده پوشیده شده بود. در نگاه نخست چنین به نظر میرسید که دریچه از جنس آهن است و محکم به زمین وصل شده؛ اما سربازان موقعی که کوشیدند دریچه را با زور بردارند، با تعجب دریافتند که هیچ وزنی ندارد و به راحتی قابل برداشتن است. این درواقع دریچهای کائوچویی بود. سربازان پس از برداشتن دریچه گودالی را دیدند به عمق دو و نیم متر که فقط یک فرد میتوانست در آن دراز بکشد. هواکشی متصل به لولهی پلیاستر هوای بیرون را به داخل این فضای بسته که شبیه به حرف L انگلیسی بود میآورد. سربازان، آدمِ داخل سوراخ را بیرون کشیدند و مرد پیری را با موهای آشفته و ریش نامرتب در برابر خود دیدند. آنها بلافاصله فهمیدند که عاقبت صدام حسین را گیر آوردهاند. آن مرد آشفته و گیج به انگلیسی به افسر آمریکایی نجواکنان گفت: «من صدام حسین هستم. من رئیسجمهور عراق هستم و حاضرم مذاکره کنم.» افسر آمریکایی به طعنه جواب داد: «پرزیدنت بوش سلام میرساند.»
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.