از زیبایی، شستهرفتگی و دلنشینی داستان که بگذریم، برای من بیش از هرچیز، یادآور لحن و کلام آن دوست عزیز، آن یار سفر کرده، قاسم هاشمینژاد بود. همو که کتاب را با دستان مهربانش به مادرم هدیه داده بود...
«توتیا بود سرمهی روشنائیِ دستش دیدههای دردمندان را.»