یادداشت پری
1404/1/24
دوران دبیرستان از بین کتابهای مامان، «جین ایر» را برداشتم و خواندم و این پیشنهاد مامان باعث شد تا من پناهگاهی به نام کتاب را به یاد بیاورم. بعد از آن نوبت به «بر باد رفته» و «بلندیهای بادگیر» و… رسید ولی هیچ گاه به سراغ «ربهکا» نمیرفتم. سالهای اخیر هنگام مرتب کردن کتابخانه، دو سه صفحهی ابتدایی را میخواندم و دوباره سر جایش میگذاشتم. امسال طلسم شکسته شد و نوبت به «ربهکا» رسید. به خاطر خواندن کتاب «خاطرات کتابی» تصمیم گرفتم ابتدا ربهکا را بخوانم؛ چون میدانستم احمد اخوت در بخشی از خاطرات کتابی دربارهی این کتاب نوشته است. نسخهای که از ربهکا خواندم برای سی سال گذشته است و به دلیل اشتباهات نگارشی و ویرایشی، چندین صفحهی آغازین سرگردان بودم، به همین دلیل شروع کردم به خواندن نظرات در گودریدز. خواندن نظرات همانا و لو رفتن داستان همان. در کست باکس کتاب صوتیاش را پیدا کردم و بخشهایی از داستان را با آن گوش کردم. فهمیدم که در سال ۲۰۲۰ هم فیلمی از این کتاب ساختهاند و گویا به پای نسخهی ۱۹۴۰ نمیرسد. اگر داستان را نمیدانستم به طور حتم جذابیت بیشتری برایم داشت، گرچه ۲۰۰ صفحهی پایانی را یک روزه به پایان رساندم. ناشناس بودن راوی، به گونهای که نامش را نمیدانیم، سایهی سنگین ربهکا، عظمت ماندرلی، هوای مه گرفته، عطر گلها و صدای دریا و مرموز بودن خانم دانورس، باعث کشش داستان میشد. در جایی خواندم که این کتاب را با «جین ایر» قیاس کردهاند. شباهتهایی اندک در جزئیات را نمیتوان به شباهت کلی رساند. هر دو داستان زنی جوان است که وارد خانهای اشرافی میشوند، خانهای که به سبب رازی که در آن نهفته است، مرموز است. اما جین ایر دختری مستقل و باهوش است که در گذر زمان، استقلال او بیشتر میشود و با اراده و عزت نفس عشق را میپذیرد. در حالی که راوی کتاب ربهکا (همسر دوم دو وینتر) شخصیتی ترسو است که وارد زندگی جدیدی میشود. او درگیر گذشتهی زنی است که دیگر زنده نیست و حسادتی که به او میورزد باعث میشود نسبت به خود حس بیارزشی داشته باشد. اگرچه از نظر برخی جزئیات این دو کتاب شبیه به هم هستند ولی درونمایه و لایههای زیرین داستان با هم متفاوتند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.