یادداشت رعنا حشمتی

                برای بچه ها صدا جزئی از زندگی است، برای بزرگترها سکوت جزئئ از زندگی می‌شود.
ص۳۸

از زندگی آنها که رفته‌اند جز از دل من، یا آنها که مانده‌اند،اما در دنیایی تنها، دور از هم، جدا از هم...
ص۱۲۷

نمی‌فهمیدم مادرم چرا عذرخواهی می‌کند. این که خواب بودم و بیدارم کرده بود به عذرخواهی نیازی نداشت. حاضر بودم برای خاطر این بیداری دیگر هرگز تا ابد نخوابم.
ص۱۴۷

او رستمش را از دست نداده که بفهمد من چه می‌گوییم.او اصلاً رستمی ندارد که بفهمد من چه می‌گویم...
ص۲۴۷
------

دلم گرفت... روی تختم خوابیده بودم و نمی‌آمدم بیرون. می‌خواندم و احساس می‌کردم دارم غرق می‌شم... اشک‌هام موهام رو خیس کرد... و عرقِ دست‌هام روی کتاب موند...
وای...
و وای...
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.