یادداشت محبوبه طاهری
1400/10/30
4.7
2
کتاب، اول از هرچیز با این پرسش شروع میشود:چرا سواد رسانهایمان را بیافزاییم؟ سواد رسانهای توانایی شما را برای کنترل گسترهی وسیعی از پیامهایی که در مواجهههای رسانهای روزمره با آنها روبرو میشوید افزایش میدهد. همه ما فکر میکنیم رسانه یک روند خودآموز است. فکر میکنیم سواد رسانهای داریم. به راحتی میتوانیم پیامهایی را در قالب عکس، فیلم یا متن بسازیم و در اینترنت بارگزاری کنیم. میدانیم که چگونه اطلاعات را در رسانهها ارسال و چگونه دریافت کنیم. واضح است که مهارتهایی داریم، توانایی سخن گفتن به یک زبان، خواندن و فهم عکسها و دنبال کردن روایتها، دستاوردهای مهمی هستند. اگرچه ما این تواناییها را معمولی میدانیم. در حالی که نباید آن را کم اهمیت شمرد. مهم است که سواد رسانهای بیشتری داشته باشیم. سطح سواد رسانهای ما از خیلی جهات در حد دوره نوجوانی است. به زبان ساده تر اینکه پایه اطلاعات ما از پیامهای رسانهای در حد ترانههای مردم پسند، سایتهای اینترنتی و نماهنگها خیلی زیاد رشد کرده اما در حوزههای دیگر چندان رشدی نداشته. حوزههایی مانند اقتصاد، صنایع رسانهای تودهوار که صنعت رسانه را کنترل میکند و یا حوزهی تولید محتوا یا شیوه تصمیم گیری درباره آن. پس سطح کنونی سواد رسانهای ما این امکان را میدهد تا کارهای بسیاری در رسانهها انجام دهیم. اگر دانش خود را در حوزههای گفته شده و دیگر حوزهها افزایش دهیم قطعاً کارهای بسیار بیشتری در مواجهه با سواد رسانهای و کنترل آن انجام خواهیم داد. به این صورت که هرچقدر از شیوه عمل رسانهها و شیوه اثرگذاری آنها آگاه شویم بیشتر قادر خواهیم بود که بر اثرات آن کنترل داشته باشیم. هدف اصلی کتاب این است که نشان دهد رسانهها چگونه باورها و الگوهای رفتاری را شکل دادهاند. اینکه تا چه اندازه رسانه در زندگیها نفوذ داشته، کاملاً محسوس است. وقتی از نفوذ ظریف و پیوستۀ آنها آگاه شویم و کم کم از چشمانداز سواد رسانهای به چیزها نگاه کنیم متوجه میشویم که چگونه این فرآیند نفوذ عمل میکند. کتاب سواد رسانهای چارچوب کلی از ایدهها ارائه میدهد تا دانش خود را از ساختارهای دانش در این چهار حوزه سازمان دهیم: دانش درباره صنایع رسانهای، درباره مخاطبان رسانهها، درباره محتوای رسانهای و دانش درباره اثرهای رسانهای. همه ما با اطلاعات اشباع شدهایم و رسانهها هر سال به طور تهاجمیتر به دنبال توجه ما هستند ولی در نهایت ما میتوانیم با این وضعیت کنار بیاییم. این چطور ممکن است؟ این هم به خاطر ساختار مغز انسان است. مغزی که ساختاربندی و برنامهریزی شده. مغز آدمی به شکل شگفتانگیزی کار آمد است. میتواند با استفاده از رویههای خودکار، بسیاری از کارهای روزمره را انجام دهد. رویههای خودکار، توالیهایی از رفتار یا اندیشهها هستند که ما آنها را از راه تجربه میآموزیم و با تلاشی اندک بارها و بارها انجام میدهیم. یک توالی مثل بستن بند کفش، مسواک زدن، رانندگی به سمت دانشکده یا نواختن یک آهنگ که میتوان هر بار با تلاشی کمتر از بار اول اجرا کرد. کار ما به جایی رسیده که خودمان را بارها در معرض یک نوع پیام قرار میدهیم و ارزش هر پیامک کمتر و کمتر میشود. ما توانایی تمرکز را از دست میدهیم. هربوت سیمون در یک کلام میگوید:«غنای اطلاعات، فقر توجه میآفریند». این طور نیست که رسانهها اول پیامها را بسازند و بعد دنبال مخاطب بگردند بلکه پژوهشهایی انجام میدهند تا نیازهای پیامی مخاطبان بالقوه را بیابند و بعد محتوا را میسازند. شرکتهای رسانهای از کجا میدانند نیازهای موجود کدامند؟ آسانترین راه برای پاسخ به این سوال این است که ببینیم در زمان اکنون کدام پیامها مصرف میشوند. پیامهایی که بیشترین توجه را بین مخاطبان دارند. مردم و سیاستگذاران کودکان را مخاطبان خاصی میدانند که باید از آنها در برابر اثرهای بالقوه منفی مواجهه با رسانههای جمعی محافظت کرد.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.