یادداشت علی اصغر عباسی
1402/10/11
" امام با دستهای لرزانش خون را از سر و صورت و لب و دندان علی میسترد و با او نجوا میکرد: تو! تو پسرم! رفتی و از غمهای دنیا رها شدی و پدرت را تنها و بی یاور گذاشتی. و بعد خم شد و من گمان کردم به یافتن گوهری. و خم شد و من گمان کردم به بوییدن گلی. و با گوشهای خودم از میان گریههایش شنیدم که: دنیا پس از تو نباشد، بعد از تو خاک بر سر دنیا. ... و چه زود است پیوستن من به تو پسرم، پاره جگرم، عزیز دلم. " روضه ی مجسم و سوزان حضرت علی اکبر علیه السلام به قلم سیدمهدی شجاعی که دستی بر آتش دارد در این راه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.