یادداشت راضیه بابایی
1403/8/27
3.5
20
ایران، افغانستان خیلی دور، خیلی نزدیک با چشمِ سگ بعد از مدتها حال و هوای داستان کوتاهخوانی را تجربه کردم. فضای داستان کوتاه، نحوه نگارش، موضوع و زاویه نگاه نویسنده به آنها، متفاوت از رمان است. بیشترین تفاوت مربوط به پایان بندی است. پایان بندی در داستانهای شبیه گالیله و پسخانه و شب سمرقند قابل درک است. مضمونی که نویسنده با پیچشی کمتر، ماهرانه در داستان گنجانده است. ولی در بعضی از داستانها یافتن نشانههایی که به فهم انتهای آن کمک کند دشوار است. مثل انتهای داستان ختم عمه هما. سوژههای داستانی بکر و تازه هستند و افت ریتم داستان را جبران میکند و خواننده نمیتواند داستان را رها کند. نویسنده تسلط خوبی به جهان و باورهای افعانستان دارد. درد و رنج مهاجران را میشناسد. به علت زندگی طولانی در اتمسفر ایران، هویت ایرانی نیز پیدا کرده است. به همین علت نظر نویسنده به شهروندان ایرانی و افغانی منصفانه است. داستانهای چشم سگ تم عاشقانه دارد. در این مجموعه روایت نویسنده از مهر و محبت فرا مرزی و مشکلات آن را می خوانیم. از آنچه یک تبعه افغانی در ایران درک و لمس می کند. شخصیت زنان و مردان در داستانهای چشم سگ دنبال قرار هستند دنبال سکونی توام با محبت که رنج سالها ویرانی و سختی که بر دوش میکشند، زمین بگذارند و آرام بگیرند. از مهاجرت و تبعات آن برای همیشه بگریزند. نویسنده تلاطم بین پذیرفته شدن و نشدن را به خوبی در داستانهایش نشان میدهد. در مجموع اثر از جهت ادبی و عناصر داستانی کار کم ایرادی بود و خواندن آن را به دیگران بسیار توصیه می کنم. امتیاز اثر ۴ از ۵ https://eitaa.com/vazhband
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.