یادداشت آزفنداک

        📌 عنوان کتاب : ده بچه زنگی
📌نویسنده : آگاتا کریستی 
📌 ترجمه: خسرو سمیعی 

داستان درباره ده نفر است که با عناوین مختلف به یک جزیره دعوت می‌شوند. 
همه دور هم جمع شدند که ناگهان صدایی پخش می‌شود و هر یک از آنها را به قتلی نسبت می دهد . اما این سوءظن ها درست هستند یا صرفاً برگی اضافه شده به تاریخ گذشته هستند؟

🟢 نقاط قوت :
- فضاسازی و توصیفات شخصیت ها خیلی خوب بود . کاملاً بعد از مدتی پیشرفت در داستان می‌تونستی جزیره رو با افرادش متجسم بشی.
- داستان قسمت به قسمت بیان میشه انگار که داری یه فیلم میبینی. همین بنظرم خیلی نکته خوبی بود چون برای منی که امتحان هم در کنارش داشتم باعث نمیشد داستان از دستم در بره!
- یک خط پیرنگ مشخص را در پیش گرفته و حتی با اینکه می‌تونستی علت کلی مرگ بعدی را حدس بزنی (براساس شعر ) نمیتونستی بگی چه کسی و چه زمانی و کجا این اتفاق می افته.
ترجمه خوبی هم داشت و تونست داستان را در بیاره.
----در تحلیل هایی که از کتاب دیدم به این موضوع اشاره میکنند که این کتاب همچنین برای مطالعه روانشناختی درباره ترس ، گناه و عدالت نیز استفاده میشه. 

🔴 نقاط منفی :
- پیوند با گذشته داستان توصیفات خوبی نداشت. نمیتونستم میزان انگیزه و عذاب رو بفهمم.
- از قسمت آخر خوشم نیومد ، شاید چون مسئله هیپنوتیزم رو نمیتونم درک کنم. یک کتاب دیگه هم خوندم در این رابطه ولی خب اون خیلی قوی تر از این موضوع استفاده کرده بود.
- قسمتی که قاتل انگیزه اش رو بیان میکنه را نتونستم باهاش ارتباط بگیرم. شاید چون حدس زده بودم قاتل کیه ولی خب طریقه پوشش داده ها جالب بود.


🔴اینجا یکم اسپویل داره!

(حدس من بین لمبارد و قاضی بود ، چون لمبارد زیادی خونسرد بود و قاضی کسی بود که جلسات رو برگزار می‌کرد و به جورایی جهتگیری فکری افراد را دست گرفته بود! ولی خب با این حال بعد مرگ قاضی حدسم فقط روی اما یا بلور بود چون گم شدن و استفاده کردن از سرنگ و تفنگ مشخص بود جزئی از نقشه است و برای رد گم کردنه !) 

امتیاز من به کتاب : 
۴ از ۵

#دیدگاه
      
11

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.