یادداشت شهاب سامانی
1401/3/6
3.4
42
یک. وقتی که در حال خواندن این کتاب بودم، احساسات متنقاصی به من دست میداد. گاهی حوصلهام را سر میبرد و گاهی واقعا نمیشد کتاب را زمین گذاشت. راوی ماجرا مدام از جنگ و رنجهایش به رابطهی عاشقانه و مشروب پناه میبرد، این هجوم احساسات متناقص به خواننده ناشی از همین دوگانهی آرامش عشق و جنون جنگ بود. دوگانههایی پررنگ: دوستی و جنگ. واقعیت و خیال. آزادی و گرفتاری. و در آخر دوگانهی اصلی: ارادهی معطوف به زندگی و هجوم مرگ. دو. قصهی کتاب به وضعیتی که امروز درگیرش هستیم بسیار نزدیک است. آشوب کرونا. بیرون از خانه آشوبی عظیم برپا است و گویی کاری هم از دست مردمان جهان برنمیآید. هر لحظه ممکن است مرگی ناگهانی به سراغت بیاید و امتداد تو را در جهان ناتمام بگذارد. از این آشوب، از این ناتوانی، همه به خلوت خزیدهایم و امیدواریم ماجرا به زودی پایان بگیرد. اما خیلی وقتها ماجرا و آشوب دیگر برای ما تمام نمیشود. بچهای مرده متولد میشود، عزیزی از دست میرود، عشقی ناکام میماند و زخمی روی صورتت مینشیند که همیشه به یادگار باقی میماند و شرایط دیگر برای تو، نه در خلوت و نه در خیابان عادی نمیشود. آشوب برای همیشه در وجودت حکمفرما میشود. سه. جنگ و هر چیزی که زندگی آدمها را در دورهای تحت تاثیر قرار میدهد شاید به لحاظ تاریخی، در روزی شروع شود و در روزی دیگر متوقف شود. اما هیچوقت تمام نمیشود. تا ابد در وجود آدمها و رنجهایشان امتداد پیدا میکند. تمام.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.