یادداشت Vallensa
1403/5/30
و پسرک موطلایی به رنگ گندم زار که دلی کوچک ولی به اندازه دریا دارد و در تنهایی به سر می برد اما هزاران دوست دارد و در باغی به اندازه پنج هزار گل سرخ میرود ولی فقط یک گل سرخ خاص دارد و گل و روباهی را برای دوست اهلی کرده ولی در واقع در تمام ستاره ها دوستانی را اهلی خود کرده. کاش دوستی مثل شازده کوچولو داشتم.دوست کوچک و مهربان.دوستی که آدم بزرگ نباشد.دوستی که تا انتها با من باشد حتی اگر جسمش براش سنگین بود من آن را برایش حمل کنم.و از میلیون ها ستاره به من بخندد و از من بخواهد برایش گوسفندی بکشد و من نه گوسفند بلکه میلیون ها گوسفند برایش نقاشی کنم .اون برای من چاه آبی بشود در میان بیابان سرد و تاریک و من اهلی او شوم.من یک شازده کوچولو می خواهم تا برای او گل سرخی شوم شاید هم یک روباه.او مرا اهلی کند و من او را. هر بار که به آسمان و ستاره ها خیره شوم فقط صدای خنده تو را خواهم شنید
(0/1000)
رقیه
1403/5/30
1