یادداشت Haniyeh
1404/1/13
داستان از دایرهای برامون میگه که در سرما و گرما، در جنگل و صحرا، در هر روز زندگیش داره به دنبال قطعه گمشده اش میگرده. چیزهای زیادی در این مسیر میبینه، با موجودات مختلفی صحبت میکنه، قطعات مختلفی رو امتحان میکنه تا ببینه کدومشون جای خالی وجودش رو پر میکنن، اما هیچکدوم مناسبش نیستن. بالاخره به یک قطعه میرسه که اندازهاش کاملا مناسبه اما باز هم مشکلی وجود داره. من برداشتم از داستان اینه: ما در تمام زندگیمون به دنبال کامل کردن خودمون به کمک دیگران و چیزهای دیگر هستیم، غافل از اینکه شاید همین حالا هم کامل باشیم. درواقع اگر خودمون رو همونطور که هستیم بپذیریم، بیشتر از زندگیمون لذت خواهیم برد تا اینکه خودمون رو ناقص بدونیم و دیگران رو عامل خوشبختیمون.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.