یادداشت 𝐅𝐚𝐭𝐞𝐦𝐞𝐡

        ‌قلب پوسد گرچه باشد جنس زر
کار و تحریرش همه شد بی‌ثمر
نیست هرگز کارت‌هایش جز سلاح
قلب مردم از همین رو شد سیاه
او شبان باشد ولی در این زمان
پادشاه احمقان، نابخردان

داستان درباره‌ی دختری هست به اسم السبث اسپیندل که در کودکی دچار تبی مرموز و اسرارآمیز شده؛ هم پنهان‌کردن فردی که این تب رو داشته خیانت تلقی می‌شه و مجازاتش مرگه و هم هرکی از این تب جون سالم به در برده آلوده به عفونت در نظر گرفته می‌شه و باز هم مرگ در انتظارشه...

همین بیماری برای السبث قدرت‌هایی جادویی به جا گذاشته و باعث شده یه روح کهن به اسم کابوس توی ذهنش خونه کنه.اما مسلماً که دراختیارداشتن جادو و استفاده از اون، بهایی به همراه داره...

چیزی نباشد رایگان
چیزی نباشد در امان
عشق و نفرت در دل جادو نهان
در پسش خفته بهایی بس گران

توی سرزمین بلاندر، تنها شکل قانونی استفاده از جادو، دسته‌ای از کارت‌های جادوییه که هر کارت یه قدرت خاص به دارنده‌ی خودش می‌بخشه.

«اسب سیاه صاحبش را استاد جنگ می‌کرد. تخم طلایی ثروت بسیار می‌داد. پیشوا تصاویری از آینه را نشان می‌داد. عقاب سفید شهامت می‌بخشید. دوشیزه زیبایی فراوان عطا می‌کرد. پیاله مایعات را تبدیل به داروی گفتن حقیقت می‌کرد. چاه دید واضح به فرد می‌داد تا دشمنانش را بشناسد. دروازه‌ی آهنین آرامش بهشتی اعطا می‌کرد، بدون توجه به مشکلات فرد. داس قدرت کنترل افراد را به صاحبش می‌بخشید. آینه قدرت نامرئی‌شدن به فرد می‌داد. کابوس به صاحبش قدرت می‌داد تا در ذهن دیگران صحبت کند. و کارن توسکاهای دوقلو نیز قدرتِ...»

اما همین جادو هم بهایی داره...
خلق این کارت‌ها و جدایی اون‌ها سرزمین بلاندر رو به ورطه‌ی نابودی کشونده و باعث شده مه‌ای تمام سرزمین در خودش ببلعه و مشکلات جدی به‌وجود بیاره.السبث تصادفاً وارد ماموریت خطرناکی می‌شه  تا دسته‌ی کارت‌ها رو دوباره کنار هم جمع کنه و بلاندر رو از جادوی خطرناکی که اون رو آلوده کرده نجات بده؛ اما سوال اینجاست: که آیا می‌تونه قبل از اینکه هیولای درون ذهنش به طور کامل بهش غلبه کنه این کار رو انجام بده یا نه.

کارت‌هایم کامل اما حس نقصان داشتم
در ازای روح خود کابوس را برداشتم
      
17

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.