یادداشت پیمان قیصری

پیمان قیصری

پیمان قیصری

6 روز پیش

        

این اولین کتابی بود که از این مجموعه یعنی عشق‌های فراموش شده می‌خوندم. چند نکته به ذهنم میاد در مورد این کتاب که در ادامه بهش اشاره می‌کنم. اول اینکه اضافه کردن شخصیت‌ها یا روایت‌های فرعی به داستان‌های کهن یا معروف برای اینکه مناسب فیلم بشه یا حجم بیشتری پیدا کنه و جذابیت بیشتری مثلاً برای کودکان و نوجوانان داشته باشه امر مرسومی هست توی دنیا و مثلاً توی هالیوود هم زیاد دیدیم که کتابی به فیلم تبدیل میشه و مثلاً یک ماجرای عشقی به موضوع اصلی که به فرض جنگی بوده اضافه میشه تا جذابیت بیشتری به فیلم داده بشه، در این کتاب هم سعی شده با اضافه شدن چند شخصیت این اتفاق رقم بخوره همون‌طور که در پیشگفتار کتاب به این موضوع اشاره شده


«داستان زال و رودابه برگرفته از شاهنامه، اثر فاخر حکیم ابوالقاسم فردوسی است. فردوسی در سال ۳۱۹ شمسی چشم به جهان گشود و در سال ۳۷۰ شمسی نوشتن شاهنامه را آغاز کرد. داستان زال و رودابه یکی از عاشقانه‌ترین و جذاب‌ترین روایت‌های عاطفی شاهنامه است. اصل داستان بیانگر عشقی است که از مرز کشور و نژاد فراتر می‌رود و هیچ کدام از اندیشه‌های پلید و دشمنانه سد راه آن نمی‌شود. زال که جوانی سپید مو و سرخ‌روی است با دختر فرمانروای کابل آشنا می‌شود و به او دل می‌بندد. داستان زال و رودابه فقط عشق رودابه به زال نیست بلکه عشق تمام انسان‌ها از هر رنگ و نژاد و قبیله‌ای به یکدیگر است. کتاب حاضر شکل جدیدی از داستان بی‌نظیر و شیرین زال و رودابه است. در این کتاب سعی شده با افزودن چندین شخصیت فرعی به داستان، آن را از شکل مرسوم خارج و برای مخاطب نوجوان خود دلچسب تر کند. همچنین از شیوه‌ی روایت داستان‌های کهن به زبان ساده پرهیز شده و داستان به کمک ده شخصیت جدید در کنار شخصیت‌های اصلی داستان پیش می‌رود.



اما نکته‌ی خیلی مهمی که راجع به این موضوع هست اینه که در این پروسه‌ی افزودن جذابیت ما نباید نقاط اصلی داستان رو تغییر بدیم. توی هر داستان چند اتفاق هست که نقاط عطف یا نقاط اوج داستان هستند، شما نمی‌تونید به دلخواه این اتفاقات رو حذف با تغییر بدید برای مثال آیا ممکنه در باز تعریف داستان رستم و سهراب به دلخواه صحنه‌ای که سهراب رستم رو به زمین می‌زنه حذف کرد؟ قطعاً خیر. در داستان زال و رودابه یک صحنه‌ی کلیدی داره که وقتی زال برای دیدن رودابه به قصر میره، رودابه موهاش رو از بالا به پایین می‌ریزه تا زال با استفاده از موهای رودابه بتونه از دیوار بالا بره اما زال این کار رو نمیکنه و با یک طناب بالا میره و در واقع دلش نمیاد که به معشوق درد و رنجی وارد کنه، حالا نویسنده‌ی محترم این کتاب این قسمت رو عوض کرده و راپونزل رو ریخته توی رودابه و زال موهای رودابه رو میگیره و میره بالا!
نکته‌ی بعدی که می‌خوام اشاره کنم، سلیقه‌ای هست، این حجم از ساده‌سازی یک داستان اسطوره‌ای مورد پسند من نیست و به نظرم حداقل باید رنگ و بوی قدمت و اصالت روایت توی هر اثر اقتباسی وجود داشته باشه که اینجا وجود نداره. برای آشنایی با مدل متن این قسمت رو می‌نویسم:


زال چشم در چشمان رودابه دوخت که زیر مهتاب شبانه به نمناکی شوق دخترانه می‌درخشید و طوری که انگار از خود بپرسد گفت کی باور می‌کنه تو از خاندان شیطان باشی؟ رودابه از ناراحتی صورتش را چرخاند. زال دست پاچه شد و گفت خداوند من رو تا صبح زنده نگذاره اگر با کلامم دلت رو شکسته و روح نازکت رو رنجونده باشم. من همونی رو گفتم که شنیدم. همون دلیلی که مانع شد سر سفره‌ی پدرت بنشینم و از دشمنی هفت نسل پیش ما حکایت داشت. رودابه آهی کشید و زمزمه کرد: سوگند به مهری که از تو به دل دارم، من و والدینم هیچوقت دست به گناه و خیانت آلوده نکرده‌ایم اما انگار نام پر ننگ ضحاک پلید تا ابد روی پیشانی ما حک شده و دامن ما تا ابد از این آلودگی پاک نمیشه.



و اما ناامید کننده‌ترین قسمت این کتاب اشتباهی بود که راجع به شاه ایران در زمان داستان شده بود. اینکه مدام و بارها به جمشیدشاه اشاره میشه در حالی که شاه ایران در اون زمان منوچهر بوده واقعا اذیت کننده بود.
در نهایت ۳ امتیاز دادم اما از این ۳ امتیاز ۲ امتیازش فقط و فقط برای فردوسی و داستان اصلی زال و رودابه بود که اسمش روی جلد این کتاب آورده شده


      
203

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.