یادداشت همشهری جوان

سفر به سرزمین نور
        یاد مانا
آوینی برای نسل ما، یک شخصیت نوستالژیک است. آن‌قدر که عکس‌های چهره قشنگش را به دیوار اتاق‌مان بزنیم و بگذاریم چشم‌های رازآلودش، صبح تا شب زندگی‌مان را بکاود و فتح را برایمان روایت کند.
آقا مرتضی انسانی دوست‌داشتنی بود. دوستانش زیاد برایمان گفته‌اند که سیمایش، صدایش، فکرهایش و اخلاقش چقدر زیبا بوده و احتمالا خودمان هم چندنفری را دیده‌ایم که خواسته‌اند صدایشان را شبیه او کنند و درباره دفاع مقدس، متنی بخوانند.
اما تا روزهای آخر فروردین 72، زمانی‌که رهبر به بدرقه پیکرش آمد، خیلی‌ها هنوز سید مرتضی را نشناخته بودند، و تازه در بیست فروردین 72 بود که چهره راوی، از پشت روایت سرک کشید و چشم‌ها را بارانی کرد.
بعد از آن جنبه‌های دیگر روح بزرگ آوینی، کتاب شدند. دوستانش نشستند و مقاله‌های جان‌دارش در ماه‌نامه «سوره» را جمع کردند و در کتاب‌های متعدد به چاپ رساندند؛ و این‌گونه بود که دریافتیم عنوان «سید شهیدان اهل قلم» چقدر برازنده اوست. حال بعد از 13 سال «سفر به سرزمین نور» شهید آوینی چاپ شده است؛ نگاه لطیف آوینی به مراسم دینی حج، در آخرین سال زندگی‌اش.
سفر به سرزمین نور، 30 صفحه دارد. 8 عکس تمام صفحه از پنج عکاس، به کسانی‌که مدینه و مکه را ندیده‌اند کمک می‌کند تا حال معنوی آن‌جا را بهتر بفهمند. وقتی‌که دل‌نوشته‌های آوینی را می‌خوانی، بی‌اختیار لحن صدایت عوض می‌شود، گرم اما حزین.
کلامش آن‌قدر حکیمانه و بیانش چنان زیبا و دل‌نشین است که نمی‌توانی مسحورش نشوی، بخوانی و دل نبندی.
شهید آوینی درباره آن سفر گفته است: «در عرفات گم شده بودم. خیلی گشتم تا توانستم کاروان خودمان را پیدا کنم. من که گم بشوم، دیگر چه توقعی از آن پیرمرد روستایی؟»
دوستانش می‌گویند: «تعجب کردیم. بعدها فهمیدیم حدیث داریم که هرکس در عرفات گم شود، خدا او را پذیرفته است.»
«وقوف در عرفات، مقدمه وقوف در مشعر است، یعنی که عرفان مقدمه شهود است و چون به شهود رسیدی، مهیای شهادت باش.»

به قلم سیما سماکار، هفته‌نامه‌ی همشهری جوان، شماره‌ی 19، 31 اردیبهشت 1384.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.