یادداشت

نعیمک

نعیمک

3 روز پیش

سفر به انتهای شب
        کتابِ محبوب من نیست. یک جاهایی خسته می‌شدم و منتظر بودم زودتر برسم به پایان اما با این وجود تا انتها خواندم. چرا؟ قبلاً شنیده بودم که سلین تلخی و واقعیت عریان را به تصویر می‌کشد و با خودم می‌گفتم: «خب، مگر چقدر سخت است؟ یا چه کار ویژه‌ای می‌کند؟» و همین جا است که سلینِ بی‌پروا رخ نشان می‌دهد. کتاب به هیچ‌وجه به تو باج نمی‌دهد. خبری از «سیاه‌نمایی» یا آب بستن برای نشان دادن بدبختی نیست. همه چیز واقعی واقعی است اما این واقعیت گهِ خالص است. خودِ خودِ کثافت زندگی. سلین رحم نمی‌کند که لحظه‌ای در باغ سبز به تو نشان بدهد یا جایی گولت بزند و با قلمش تو را به بازی بگیرد. خیلی عریان آنچه را که می‌بیند می‌نویسند و این اصلاً کار راحتی نیست. بیان آنچه که می‌بینی بدون این که از خودت قمپز در کنی یا خودت را روشن‌فکر نشان ندهی کار سختی است. معمولاً نویسنده جوری می‌نویسند که انگار در این دنیای فاضلابی نقشی نداشته یا باید دستش را ببوسیم که آن را پیش چشم ما گذاشته. سلین برعکس با ما در این مسیر است. او خودش بخشی از این گنداب را درست کرده و همین خواندن آثارش را سخت می‌کند چون می‌دانی که واقعی است و نمی‌توانی چشمت را بپوشانی. بی‌تعارف و رک بودنی که باید با خودم بگردم تا در سینماگر یا نویسنده‌ای الان پیدا کنم (و در ذهنم نیست). با این که کتاب محبوب من نیست اما حتماً خواندن آثار دیگرش بر من واجب شده است.
      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.