یادداشت
1403/5/29
هجده سالم بود که کتاب اسلام شناسی دکتر را خواندم. آن روزگار بدجور خورهی کتاب داشتم و بدجور خورهی سؤال. از آن کتاب، مثل همهی کتابهای دیگری که خلاصهنویسی نکردم، چیز زیادی به خاطر ندارم. با این حال، یادم نیست چه شد که دوباره بعد ۸ سال دوباره تصمیم گرفتم برخی آثارش را بخوانم. به هرحال، نابْ کتابی بود «پدر مادر ما متّمهمیم». همین اوّل یادداشت بگویم که تقلیل دادن محتوای کتاب به سرزنش «پدر و مادرها» بسیار نامردی است؛ کتاب در واقع درصدد سرزنش رویکرد تاریخی است که مسلمانان از زمان وفات آخرین پیامبر خدا (ص) پیش گرفتند و سرانجام به انحطاط و استعمارشان شد. داستانی که شریعتی روایت میکند، داستان خو کردن پدر و مادرهای مسلمانی است که کاربرد قرآنها را فقط به مراسم ختم و مراسم بدرقه تقلیل دادهاند و متن قرآن را مهجور کردند. این پدر و مادرها یا این نسل پساپیامبر، اسلام را به مرور تبدیل به دینی فردی کردند که فقط برای خوشبختی آندنیا آمده و تازه تصویری از آندنیا برای خودشان ساختند که تفاوت چندانی با کابارههای زمان شاه ندارد. داستان این کتاب، مرثیهای برای خیانت دوستانِ قرآن به قرآن است. همین خیانت سبب شده است که نسل مسلمانی مقلّد و دور از تعقّل پدیدار گردد که توان انتقال مفاهیم دینی خود را به نسل جدید ندارد و راهی جز توسّل به خشونت و انگ چسباندن و قضاوت کردن و احساساتی کردن جوانشان ندارند. بخش دوّم فریادهای شریعتی برای جماعت خودباختهی در برابر بدن عضلانی و ششتکهی غرب است. جماعت به اصطلاح روشنفکر جوان کشور که به جای مواجهه با متون اصیل اسلامی، با همین شناخت کاریکاتوری نسل سنتی ایرانی درافتادهاند و به جای اندیشیدن و نورپاشیدن بر افکار عمومی، کاری جز ترجمه کردن بلد نیستند. وسط تمام این معرکهها آن کس که خوشحال میشود، استعمار است و آن چیزی که سر بریده میشود حقیقت. همین شکاف میان دو تیپ مذهبی مقلّد و روشنفکر غرب زده، رؤیای شریعتی را باز تعریف مفاهیم دینی میکند. شریعتی به قصد قبلی، تمام مفاهیم دینیِ مسخ شده مثل شفاعت و انتظار و حج و توکّل و توسّل و نماز و روزه و فقر را به قتل میرساند و مسخره میکند. اساساً راهی به جز «هجو» خرافه برای شکستن هیمنهی آن وجود دارد؟ بنابراین، چه پروژهی شریعتی را «بازگشت» معرفی کنیم و چه بازتعریف مفاهیم دینی، حرف همان است. شریعتی آمده است که مفاهیم خاک گرفتهی دینی، آیهی های سیاسی-اجتماعیِ تار عنکبوت بستهی قرآن کریم را خاکروبی و تارروبی کند و اسلام را به مثابهی محقق کردن خوشبختی بشر در دنیا و آخرت عرضه نماید. چه قدر برخی فرازهای کتاب من را به یاد فریاد امام خمینی میانداخت که «علمای اسلام به داد اسلام برسید رفت اسلام!» و چه قدر آگاهی سیاسی شریعتی از موقعیت اسلام در جهان معاصر و چه قدر دغدغهمندی و دلسوزیش برای تمام تیپهای ایرانی به دلم نشست. شریعتی بعد از چهل سال، هنوز برای امروز ما حرفها دارد. فقط بریده کتاب منتشر کردن از شریعتی کافی نیست، بلکه هنوز میتوان روی حرفهایش اندیشید و برای امروز و فردا بهره برد و براساس خیلی حرفهایش یادداشت نوشت. حرفی که ته دلم مانده است: کاش شهید مطهری (ره) مثل آیت الله خامنهای و آیت الله بهشتی با شریعتی تا میکرد که به قول آیت الله خامنهای، شریعتی مظلوم زاده شد، مظلوم زیست و مظلوم از دنیا رفت و حتی امروز هم مظلوم است. البته من نمیگویم که اشکالات شهید مطهری بر دکتر وارد نیست، امّا اشکال علمی داشتن چیزی و نحوهی مواجههی اجتماعی و سیاسی چیزی دیگر است ...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.