یادداشت فاطمه سادات مظلومی

        من دوران دبیرستان به کتابچه از دستنوشته های شهید محمد حسن ابراهیمی خونده بودم و سالهااااا بود فکرم درگیر اون روحانی شهیدی بود که در حین تبلیغ در کشور دیگه ای به شهادت رسیده بود؛ اما نه اسم شهید یادم بود نه کتابش تا نمایشگاه کتاب امسال که خیلی ناگهانی این کتاب رو دیدم

اولش که شروع کردم به خوندن خیلی کند پیش میرفت انقدر که به ۳۰-۴۰ صفحه خوندمو گذاشتمش کنار... اما امروز که رفتم سراغش بی وقفه تا تموم شدنش خوندم... خاطرات غریب آشنایی بود... خیلی جاها انگار داشتم زندگینامه و افکار و اعتقادات پدرم رو میخوندم

بعد از کتاب باز هم حسرت خوردم از اینکه چقدر بده که ما بلد نیستیم الگو بسازیم بلد نیستیم کار فرهنگی بدرد بخور کنیم با همین به کتاب من فقط یه ربع اشک ریختم حالا فکر کنید اگر میتونستیم افراد این چنینی رو در متن زندگی مردم بکشونیم چی میشد. سینما هنر موسیقی ۱۲ سال مدرسه رفتن بی خاصیت... اوووف مغزم داره منفجر میشه از حجم کارای نکرده

 کتاب جمعه دوم آوریل رو بخونید حتما... بخونید تا باور کنیم میشه یه تنه کارای بزرگ کرد بشرطی که واسه خدا باشه....
      
20

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.