یادداشت milad

milad

milad

1404/1/31

        "این دختر آن‌قدر غمگین بود، آن‌قدر غمگین بود که وقتی روی درگاهِ خانه‌اش می‌ایستاد، انگار شالِ روی تابوت را از سردرش آویزان کرده باشند. آن‌طور که می‌گفتند، مرض‌اش یک‌جور مهی بود که توی کله‌اش پیچیده بود و نه دکترها می‌توانستند معالجه‌اش کنند و نه کشیش."
      
5

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.