یادداشت

آمیخته به بوی ادویه ها
        آمیخته به بوی ادویه‌ها 

کتابم را می‌بندم. سر وصدایش کم کم می‌خوابد. حالا لِخ و لخ پنکه‌ی روی سقف‌، جایگزین صدای کشتی و بوق لنج‌هایی می‌شود، که عرض اروند را می‌رفتند و می‌آمدند.
بوی خارک و رطبِ دست ننه مملکت جایش را با بوی خاک نم خورده‌ی حیاط عوض می‌کند و هوای نیمه ابری شمال می‌نشیند جای تصورات گرم و شرجی‌ام از جنوب. 
قلم قشنگی دارد خانم منوچهری. انگار گرمای دلچسب جنوب را پهن کرده روی‌ کلمه‌هایش و ماهرانه قصه‌های جذاب و پر ادویه‌ایی از آنها ساخته.
هر چند که سرگذشت‌ آدم‌های داستانش تلخ بود‌. غم می‌خواست از هر کلمه غل بزند و بپرد بیرون و نفست را‌ بگیرد.
زیرکانه برخی از گفت و گوها را با لهجه‌ی جنوبی می‌نویسد. ‌
انگار دست آدم را می‌گیرد و آرام می‌برد سمت اسکله، کنار کشتی‌های پهلو گرفته. وقتی داری بوی غلیظ و چسبناک ماهی را نفس می‌کشی؛ موج‌های آبی دریا خیز بر می‌دارند روی پاهای برهنه‌ات. غروب ‌ها، شعله‌های نارنجی پالایشگاه را می‌دیدی که در هوا می‌سوزند
و خاکستر دودشان را پخش می‌کنند در آسمان.
باید اعتراف کنم که این کتاب تمام حس‌های آدم را درگیر خودش می‌کند. بویایی، بینایی، لامسه و شوری دریایش هم چشایی‌ات را. 

نمره: 9 از 10 ✅ 

زهرا سادات

      
22

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.