یادداشت نعیمک
1403/9/24
نمیدانم چقدر این حس را بعد از خواندن یک کتاب تجربه کردید؟ حس از سر گذراندن یک تجربه عظیم. حسی شبیه شکوه بعد از فتح. موبیدیک برای من چنین حسی دارد. بعد از خواندن کتاب به خودم بالیدم که خواندمش. موبیدیک هم مثل آثار بزرگ دیگری که به سینما راه یافتند یا خیلی شینده شدند از کتبی است که کمتر میخوانیم. مثل «آنی شرلی»، «بینوایان» و «غرور و تعصب». کتابهایی که خلاصه داستان آنها را میدانیم و زحمت خواندنشان را به خود نمیدهیم. اما موبیدیک هم مثل آثاری که نام بردم در ادبیات وزنه دیگری است. اول از ترجمه پرویز داریوش بگویم. ترجمه داریوش به قبل از انقلاب برمیگردد و کتاب برایم پر از کلمات و جملات ثقیلی بود که در مواجه اول درکشان نمیکردم اما همین گنگ بودن و نامانوس بودن (در نگاه اول) برای من کم کم جذاب شد. کتاب به زبان ساده داستان شکار موبیدیک، نهگی افسانهای به دست ناخدا اهب از زبان ملوانی به اسم اسماعیل است. همین. اما ملویل معجزه میکند! تو همراه خدمه وارد یک سفر دریایی میشوی. جزییاتی از نهنگهای مختلف میشنوی، از داستان خدمه و اهب و آنچه که بر روی دریا میگذرد. حس واقعی بودن و همراه شدن با این خدمه بر روی آب لذتی دو چندان برای من داشت. لحظاتی که از شکار نهنگ توصیف میشود زبان را بند میآورد. جزییات امر. موبیدیک البته کتاب سادهای نیست و ترجمه دیگر آن به قلم صالح حسینی هم فکر نمیکنم خوشخوانتر از این نسخه باشد. اما اگر همراه کتاب شوید فکر میکنم تجربه مهیب و شگرفی از معجزه ادبیات تجربه کنید. موبیدیک از مثالهایی است برای من که چرا کتب کلاسیک باید خواند و چرا یک کتاب در تاریخ ادبیات میماند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.