یادداشت مریم مهدی زاده

        آسنا و راز کنیسه یکی از تجربه های نسبتا خوب من از نشر مهرستان بود. با نشر مهرستان به خاطر اشکالات تاریخی و کلامی که بعضا در رمان های نوجوانش دیدم و متاسفانه کماکان میبینم میانه ی چندان خوبی ندارم ولی نتوانستم به حس نسبتا خوبی که از خواندن و بررسی این کتاب داشتم بی اعتنا بمانم و درباره اش ننویسم. باید خوبی ها را هم در کنار بدی ها گفت...
آسنا و راز کنیسه داستان دختری یهودیست که با پدربزرگ دانشمندش در خیبر زندگی می کند، پدربزرگ ماموریت مهمی برای آسنا در نظر گرفته است، ماموریتی که به خاطر انجامش باید خودش را به دور از چشم محافظان و ساکنان قلعه خیبر، به مدینه برساند. به مدینه النبی، آن هم در روزهای آخر عمر مبارک پیامبر (ص)‌...
طرح اصلی داستان را دوست داشتم، هر چند که طرح اصلی داستان در تاریخ ذکر نشده و زاییده تخیل نویسنده است ولی این تخیل با فضای دشمنی یهود با پیامبر(ص) و دین جدید در مدینه النبی تناسب دارد و بیگانه نیست. داستان شبیه به شیوه دو امدادی از زبان شخصیت های مختلف روایت می شود که  در ابتدای هر قسمت مشخص شده اند، هر چند که آسنا به عنوان قهرمان داستان سهم بیشتری در این روایت ها داشت.
یکی از نکات مثبت داستان، پرداخت هنرمندانه ی فضای دشمنی بین یهود و مسلمانان بود. به نظرم مکالمات بین یهودیان داخل قلعه، ترسیم فضای جنگ خبیر و حال و هوای یهودیان در مواجهه با سپاه اسلام، شرح دلاوری های امیرالمومنین (ع) در برابر مرحب و برادرش و ...، اطلاعات تاریخی لازم را به صورت شیوا و تمیز در اختیار مخاطب نوجوان قرار می داد، گل درشت و خطابه ای و بالا منبری نبود، در جان داستان نشسته بود و فکر می کنم در جان مخاطب هم می نشیند.
قطعا نقدهایی هم به کتاب دارم، مثل بعضی تصویرسازی هایی که از امکانات و شرایط آن زمان داشت، خلق شخصیت هایی که کارایی خاصی در پیشبرد داستان به نظرم نداشتند و صرفا فضا را شلوغ کرده بودند، پایانی که شاید به نظر مخاطب نوجوان گنگ به نظر آید و مواردی از این دست ولی در کل کتاب را دوست داشتم و به نوجوانان پیشنهاد میکنم بخوانند.
      
46

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.