یادداشت زهرا دشتی

 روزهای پیام‌بری
        روزهای پیام‌بری روایت خاطرات غلامحسین حدادزادگان، از روزهای فعالیتش در بنیاد شهید به عنوان پیام‌رسان خبر شهادت رزمندگان به خانواده‌هایشان و راننده پیکر شهدا ست. 
حدادزادگان خاطرات خود را از فعالیتش به عنوان زندانبان در روزهای اول انقلاب شروع می‌کند. پس از درگیری که در غیاب او در زندان رخ می‌دهد، تصمیم به ترک این شغل می‌گیرد. پس از یک دوره کار به عنوان گچ کار، به دعوت دوستان در بنیاد شهید قزوین به عنوان راننده پیکر شهدا مشغول می‌شود. 
نقطه‌ی سخت این مسئولیت خاطره وحشت راوی از برخوردش با مردگان در کودکی و ترس او از آن‌هاست. این ترس در کنار مسئولیت روزهای پر چالشی برای او می‌سازد. چالش دیگر روبرویی او با خانواده‌ی شهدا و چگونگی رساندن خبر شهادت فرزندانشان به آنهاست‌، روبرو شدن با شکسته شدن قامت پدران و مادران آنها، و تبدیل شدن ماشین او با آرم بنیاد شهید به پیک اخبار غم‌بار! 
در این روایت در کنار کشمکش‌های درونی راوی با شغلش، با چالش‌هایش با خانواده و اطرافیان و خانواده شهدا به خاطر این مسئولیت روبرو می‌شویم و در گوشه کنار روایت با آدم‌هایی از میان شهدا، خانواده‌هایشان ، دوستان و همشهری‌هایشان آشنا می‌شویم.
در لابه‌لای صفحات کتاب، تصاویری که توصیفات راوی از خلطراتش را رنگ و تصویر ببخشند وجود دارد که. این روایت را زنده تر می‌کند.
این روایت متفاوت از موقعیتی متفاوت به کوشش روح‌اللّه شریفی نوشته شده و توسط انتشارات سوره مهر چاپ شده است.
      

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.