یادداشت Soli
1404/4/14
خوندنش خیلی طول نکشید، شاید یک ساعت؟ کمتر؟ نمیدونم. هرچی بود بدم نیومد. یادمه کلاس دهم که بودیم، تو هفتهی دفاع مقدس یه جور گروه نمایش یا همچین چیزی آوردن تو مدرسهمون. حرفاشون رو دقیق یادم نمیاد، ولی کلیتش اینطوری بود که یکی از شخصیتا به ما اشاره کرد و گفت "برای این دختربچهها که چیزی از جنگ نمیدونن و کاری هم از دستشون برنمیاد، چی میخوای بگی که بفهمن؟" و شخصیت مقابلش گفت "اینطوری نگو، تو سالهای جنگ همین خانما بودهن که تو پشت جبهه جنگیدهن، همونا بودهن که پوتینای رزمندهها رو واکس زدهن". الان درست یادم نمیاد چرا اون موقع اینقدر از شنیدن این حرفا عصبانی شدم. شاید چون جوری اون جمله رو گفت که انگار از دست زنها کاری به جز واکس زدن پوتین برنمیاد؟ نمیدونم. موقع خوندن این کتاب، یاد اون روز افتادم. شاید حتی اونایی که برای ما صحبت کردن هم نمیدونستن که یه عده تو نقطه نقطهی کشور، چهجوری شبانهروزی کار کردهن بدون اینکه کسی یه متشکرم ساده بهشون بگه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.