یادداشت پرتقال

        گریه، گریه، گریه. از غم؟ از خوشحالی؟ از ذوق؟ هر سه تا؟ وای وای، شما هم وقتی عاشق یک کتاب می شید، نمی دونید باید راجبش چی بگید؟ در کنار اون حتی می ترسم با هر جمله ای که می نویسم صد صفحه ازشو لو بدم(اسپویل کنم). این کتاب حتی از مجموعه قصه های همیشگی هم فوق‌العاده تره من حتی از اونا هم بیشتر دوسش دارمممم حتی از قرنطینه یا هر کتابی که عاشقش بودم و مطمئنم تا آخر عمرم جزو بهترین کتابهای عمرم میمونه.
وحدودای صفحه ۲۰۰ اینا بودم، ساعت دوازده شب خوابم نمی برد پاشدم برم ادامشو بخونم، وقتی تموم شد و از اتاق اومدم بیرون دیدم هوا روشن شده(ساعت چهار صبح بود)و من ظهر امتحان داشتم😑 جالب می دونید کجا بود؟ این که ما یه موشی اومده تو خونمون و همش هم میاد زیر تخت اتاق من خش خش می کنه، نصف شب داشت جلو من رژه میرفت تق تق می کرد(خداروشکر آدم ترسویی نیستم و از موشا نمی ترسم) ولی خب مسئله اینجاست که توی کتاب بیشتر چیزای ترسناک شبا میومدن بیرون و با توجه به ترس از تاریکی شخصیت اصلی متوجه میشید که اوضاع منی هم که از تاریکی می ترسم اصلا خوب نبود اونم با صدای سر و صدا های موش که اون لحظه مطمئن نبودم صدای موشست. 
و الان نمی دونم چطوری از کتاب عزیزم بگذرم و پسش بدم به کتابخونه شهرمون😭 
آقاااا یعنی چی که جلدش این جوریه، باید یه چیزی مثل جلد دونده هزار تو میذاشتن که یه انسانی مثل من اول از روی جلد قضاوتش نکنههه آخه جلدش اصلا ربطی به داستان نداره این چه وضعیه. 
ولی اون مرتیکه چطور دلش اومد اینجوری از اعتماد بقیه به خودش استفاده کنه مرتیکه لعنتی، بزارید که اسپویلی بکنم، همه چیز کار یکی از اعضای گروهه من از همون اول میدونستم که زیر سر این مرتیکه یه چیزی هست چون معمولا برادرهای فرمانروا ها اونم از نوع نترسش خیلی مریضن، عه گفتم کیه که، حالا هرچی، ولی واقعا مرگ فجیحی داشت.
ولی یکی از مشکلاتی که داشت آخرش بود، یهو بعد اینکه (اون) مُرد داستان رو به روند پیش از حد سریعی تموم کرد، خب کتاب که تا الان طولانی شده بود طولانی ترش هم می کردی دیگه، من یکی که مشکلی نداشتم، یه جوری هم با خوبی و خوشی توضیح داد اخرشو که انگار نه انگار اون دوتا مرده بودن.😭
همین الان داشتم نظرهای بقیه رو راجبش می خوندم، یعنی چی که توی بهخوان فقط ۲۶ نفر خوندنش؟ یعنی چی که یه نفر نوشته بود:«در کل قابل قبول بود» یعنی چی اصلاااا کتاب به این قشنگیییی. با اولین در آمدم میرم تعداد زیادی از کتاب هایی که دوستشون داشتم رو می خرم و بین آشناهایی که مطمئنم می خوننشون  پخش می کنم.
کتاب رو بخرید، بخونید، با تشکر (باز چیزی یادم اومد اضافه می کنم)
      
25

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.