یادداشت محدثه قاسم پور
1404/2/15
آنقدر از دور میشناختمش که از زندگی خصوصیاش چیزی نمیدانستم. اصلا نمیدانستم چندتا دختر و پسر دارد. چه برسد به اینکه ۷ تا روایت خصوصی از زندگی امام موسی صدر بخوانم. انگار توی کوچههای سرگردانی مشغول قدم زدن بودم که زنی از در خانهای قدیمی جارو به دست بیرون آمد. لای دو لنگهی در ایستاد، کمر صاف کرد و گفت: بفرمایید توی خانه و کمی نفس تازه کنید. من خسته از سرگردانی پا توی دالان تاریک خانه گذاشتم، سر از راهرو به سمت روشنایی حیاط بیرون کشیدم و از صدای خندهی دختر و پسرها فهمیدم توی خانهی هفتاد هشتاد سال پیش صدرها هستم. زن جارو به دست حبیبه جعفریان بود که برای سحر و جادو کردن نیامده بود، نمیخواست از موسی صدر، چهرهای مقدس و پر از روتوش بسازد که زمان بیرون آمدن از خانه اشکی شوی که وای مگر دست ما به او میرسد. حبیبه جعفریان، در اندرونی خانه، از دختر گرفته تا همسایه را پای روایت خصوصی خودش نشانده و پرسیده و روایت کرده. حتی از زیر زبان علیصدری که پسر درونگرای خانواده است حرف بیرون کشیده. پای در و دل خواهرهایی نشسته که چشمشان از دوری برادر اشک است و لبشان به ظاهر به لبخند باز. کل کتاب برای من یک جمله است؛ آدمی مثل آقا موسی را خدا گاهی علاقهاش میکشد خلق کند. آدمی بود که حرف نو زیاد داشت و هر حرف نویی، بحرانی با خودش دارد. موسی صدر، حبیبه جعفریان، بیخطا نیست، گاهی از زبان پسر و دختر و همسر خواهرهایش نقد میشود ولی صدر هر جا که بنشیند صدر است. این ۱۹۲ صفحه کتاب را همراه دوستان نویسندهام در بانوی فرهنگ جرعه جرعه نوشیدیم و لابهلای اتاقهای کاهگلی خانهی صدر کمی از هیاهوی دنیا دور شدیم، زیر آسمان پر ستارهی آن سالهای قم روی پشتبام دراز کشیدم، توی کوچههای لبنان قدم زدیم و آلمان را از دور دیدیم. اگه دنبال این لذت هستید، این کتاب را بنوشید و بنوشانید. #یادداشت_هفت_روایت_خصوصی
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.