یادداشت سهیل خرسند
1402/8/10
من آرزوی مرگ ندارم اما به هر قیمتی هم نمیخواهم زندگی کنم. نویسنده را نمیشناختم و با اثرش نیز آشنایی نداشتم. قلقلکی توسط یک دوست که اشاره کرد: «شخصیت داستان من را به یادش انداخته»، باعث شد به سراغ این اثر بشتابم و با نمایشنامهای با موضوع جذاب، پرداختی بسیار ضعیف و پایانی قابل قبول روبرو شدم. نمایشنامه در دو پرده نوشته شده است. پردهی نخست که هر سطر آرزو میکردم هر چه زودتر تمام شود و پردهی دوم که کم کم به اثر ارزش خواندن بخشید. پس در صورتی که به سراغ این نمایشنامه رفتید، در نیمهی اول صبوری کنید و پای داستان بنشینید. و اما در این نمایشنامه چه خبر است؟ انتخاب. اگر بخواهم در ادبیات به «انتخاب» فکر کنم، قطعا به یاد آینهی تمام نمای آن یعنی «شرق بهشت»، شاهکار استاینبک میافتم اما خب در این نمایشنامه نیز هستهی داستان حق انتخاب است، اما انتخاب چه؟ انتخاب میان زندهگی و مردن. شخصیت اصلی داستان یک دکتر و استاد دانشگاه است که در یک حادثهی رانندگی فلج شده و حالا دیگر دلیلی برای ادامهی زندگی نمیبیند. بیمارستانی که در آنجا بستری شده، معتقد است او باید بستری بماند با آنکه هیچ درمانی برای او وجود ندارد و شخصیت داستان خواهان پایان زندگی خود است چون معنایی در ادامهی زندگی به آن شکل نمیبیند و ... . حرف آخر میتوانم تایید کنم احساس مهشید درست بود چون بین من و شخصیت داستان شباهتهای بسیار زیادی وجود داشت و دید ما به زندگی نیز دقیقا یکسان بود. در نهایت با اینکه نمایشنامهای نبود که حالم را چنین و چنان کند، اما از خواندنش بدم هم نیامد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.