یادداشت زینب

زینب

زینب

1404/3/2

        مجموعه خاطرات خواندنی حمید داودآبادی از انقلاب و جنگ؛ مهم‌ترین ویژگی کتاب به نظرم صداقت نویسنده در نقل خاطرات است. خودسانسوری نمی‌بینید، اگر از قشنگی‌ها و خوبی‌ها گفته، از بدی‌ها و زشتی‌ها هم گفته. همان‌قدر که از اخلاص و شجاعت نیروها گفته از مقدس‌مآبی و جانماز آب‌کشی عده‌ای دیگر هم گفته، از خیانت‌ها گفته. از تضادها گفته. کتاب طولانی است، اما خسته نمی‌شوید. روایت‌ها جذاب است. هم می‌خندید و هم گریه می‌کنید. 

یکی از فصل‌های کتاب دقیقاً همان کتاب «دیدم که جانم می‌رود»، از همین نویسنده، است. 
فصلی که درباره‌ی سفر نویسنده به لبنان بود برای تازگی داشت و جالب بود، به‌ویژه وقتی شرح ارادت زیاد لبنانی‌ها به ایرانی‌ها را می‌خواندم.
فصل سه راهی مرگ شاید غم‌انگیزترین فصل کتاب باشد. مظلومیت نیروها، پرپر شدن دسته‌گل‌های وطن، نبود امکانات، کارشکنی بعضی فرماندهان، خیانت‌ها و وطن‌فروشی‌ها آه از نهادم بلند می‌کرد. من که فقط اینها را می‌خواندم قلبم می‌خواست تکه‌تکه بشود، مانده‌ام نویسنده چطور طاقت می‌آورد با انبوه این خاطرات. 

من نسخه‌ی الکترونیک این کتاب را از طاقچه خوانده‌ام. با توجه به اینکه یکی از علایق نویسنده عکاسی در جنگ بوده و عکس‌های زیادی گرفته، انتظار داشتم که این عکس‌ها را در فصل پایانی کتاب ببینم، اما در نسخه‌ای که من خواندم عکسی وجود نداشت. نمی‌دانم نسخهٔ چاپی هم بدون عکس است یا خیر.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.