یادداشت امیرمحمد سالاروند
1402/5/16
رفیقی گفت این کتاب برای نوشتن پایاننامه یاریاش کرده. ورقیاش زدم که هم شاید در کارِ پایاننامه کمکی کند و هم در کارِ تدریسِ نگارش الهامبخش باشد. این سنخ کتابهای تفکر انتقادی محتواهای ساده و سرراستی دارند. یکی-دو جا را نشانه میگیرند و یکی-دو حرف کلیدی دارند و هدفشان اساساً همین است؛ ترغیب به سادگی، روشنی و کوتاهنویسی. میگوید نویسنده باید برای اثبات حرفش و پیشبرد نوشتهاش مثالهایی بیاورد که از دل زندگیاش درآمده باشد و بتواند با زندگی خواننده پیوندی برقرار کند، ایضاً تشبیهها و قیاسها را هم نباید از یاد برد؛ اینها ایدهها را روشن میکنند و در ذهن خواننده جامیاندازند. میگوید «نقل به معنی» پایهی پرمایه نوشتن است. تمرینهایی هم گذاشته که آدم را در این فن راه بیندازد. همهی اینها خوب و آموزنده است؛ تلنگرِ بهجایی است برای محققان و دانشجویان و معلمان. اما تا کجا میشود این کتابهای تفکر انتقادی را جدی گرفت؟ جایی میگوید: برای خوب اندیشیدن، دستکم اندیشههایتان باید واضح باشد. تفکر مغشوش و مبهم هرگز منجر به فهم یا دانش نمیشود (ص۳۰). این کتابها را برای همین مینویسند؛ برای انذار از ابهام و اغتشاش، برای ترغیب به ایضاح و اختصار، برای گریز از انشانویسی، برای پرهیز از قلم را روی کاغذ گذاشتن و بیطرح و نقشه پیش رفتن، برای کنار گذاشتنِ نوشتن با منطق تداعی آزاد و هر چه پیش آید خوش آید. اما این چیزها آن قدر هم که اینان میگویند گمراهکننده نیست. تفکر مغشوش و مبهم شاید منجر به دانش رسمیِ دانشگاهی نشود، اما منجر به فهم میشود؛ دایرهی فهم را نمیشود انقدر تنگ گرفت. تفکرِ متناقضِ شاعرانه هم روشنیبخش است، از دلِ متن مبهم و رودهدرازانه هم معرفتی زاده میشود. تفکر فقط آن نیست که بشود مختصرش کرد و در نمودار جایش داد. تفکر میتواند کاری شاعرانه و خیالانگیز باشد، میتواند هم کاری منضبط و مهندسی باشد. مشکل این کتاب این است که دستهی اول را از اساس انکار میکند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.