یادداشت فاطمه عباس‌نژاد

عاشوراشناسی: پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع)
        
عاشورا‌شناسی کتابی که در سه فصل هدف‌شناسی امام حسین (ع)، کوفه، انتخاب درس امام حسین (ع) و دیدگاه گذشتگان به بررسی و تحلیل واقعه عاشورا می‌پردازد.
کتاب محمد اسفندیاری، پژوهشی مفصل درباره هدف امام حسین (ع) یا به عبارتی بهتر کتابی است جدلی در اثبات نظریه حکومت در مقابل نظریه شهادت.
نویسنده هشت نظریه ذیل درباره هدف امام را بررسی و مورد نقد و نظر قرار می‌دهد.
۱. امتناع از بیعت
۲. حکومت_ شهادت
۳. جهاد شهادت‌آمیز
۴. شهادت عرفانی
۵. شهادت تکلیفی
۶. شهادت فدیه‌ای
۷. شهادت سیاسی
۸. تشکیل حکومت
مفصل‌ترین بخش کتاب متعلق به نقد و بررسی نظریات شهادت سیاسی، حکومت و نظریه جمع است.
دو گروه از پیروان نظریه شهادت سیاسی هستند، سنت‌گرایان و روشنفکران!
هدف امام حسین ع از قیام عاشورا دیگر نقطه‌ای است که دو سوی طیف، در یک نقطه به یکدیگر می‌رسند.
دو روی سکه اندیشه خارج از قاعده
نویسنده مفصل دلایل عقلی و نقلی دو دیدگاه شهادت و حکومت را بررسی می‌کند.
او معتقد است نظریه شهادت، نظریه‌ای است جدید که متقدمین از علمای شیعه از شیخ مفید و سید مرتضی تا طوسی و طبرسی و ابن شهر آشوب و سر آخر سید جعفر صالحی، هیچ یک به آن قائل نبوده اند.

نقطه ثقل بحث و پاشنه آشیل نظریه حکومت، تعارض دیدگاه کلامی شیعیان درباره علم امامان است.
یک سوال ساده، آغاز بحثی سنگین است.
چرا امام حسین ع با این‌که علم به کشته شدن در کربلا و پیمان‌شکنی کوفیان داشتند، قیام کردند و خود را به هلاکت افکندند؟
از استدلالات عقلی و نقلی نویسنده می‌گذرم و شما را به کتاب حاضر و دیگر کتبی که در این حوزه نوشته اند، ارجاع می‌دهم.
بیشتر از هر امری ترجیح می‌دهم نقدم را نسبت به کتاب بیان کنم.
کتابی که بیش از آن‌که یک کتاب باشد، رساله یا مقاله‌ای است که برای کتاب شدن حجیم شده یا شاید هم مجموعه یاد‌داشت‌برداری‌های نویسنده حین تحقیق و مطالعه او است.
بدتر از تکرار‌های بی‌پایان کتاب، جدلی بودن آن است.
این رویکرد جدلی از همان مقدمه آغاز و تا آخرین صفحه کتاب ادامه پیدا می‌کند.
اولین شاهدش ارجاع به کتاب لهوف است که خود نویسنده ذکر می‌کند، از آن‌جا که گروه مقابل ایم کتاب را قبول دارند، از آن به عنوان منبع استفاده خواهد کرد.
در ادامه به چند خطای استدلالی و بخشی از پر‌رنگ‌ترین خطاها و محل اشکالاتی که در کتاب به نظرم آمده است، خواهم پرداخت
۱. نادیده گرفتن مقدمات پنهان در استدلال نسبت علم و قصد
یکی از راه‌های حل تعارض علم امام و قیام عاشورا، تفکیک میان مقام علم و مقام قصد است.
حال آن‌که با فرض معصوم و حکیم بودن ائمه چنین تفکیکی حتی اگر باشد، مثمر ثمر در حل تعارض نیست زیرا هر فردی که کوچک‌ترین آشنایی با ادبیات کلامی داشته باشد، آگاه است که این‌جا مقدمات پنهانی وجود دارد.
امام عالم است
امام حکیم است
فرد حکیم مطابق علم خود قصد می‌کند.
امام مطابق علم خود قصد می‌کند.

۲. تناقضات محتوایی و روایی که در کتاب لهوف بیان کرده، بسیار ضعیف است و تقریبا تناقضی نیست.

۳. نویسنده در پایان کتاب با تحلیل دیدگاه طبرسی و طوسی معتقد است که آنان قائل به جهاد بوده اند و نه نظریه شهادت و به همین دلیل نظریه اخیر را قبول نداشته اند؛ اما در صفحه ۸۷، نظریه شهادت سیاسی را نوعی جهاد می‌داند.
۴. در بسیاری از صفحات کتاب با پدیده استدلال‌سازی مواجهیم.
نویسنده برای هر مسئله استدلالات بسیار، مثلا قریب سی مورد را بیان می‌کند که بعضا حتی شبیه دلیل هم نیستند
چنگ انداختن به هر امری که به ذهن می‌رسد، برای مقابله بر خصم.
نمونه آن در صفحه ۱۴۷، مورد ۱۰ صفحه ۱۵۱ و مورد ۱۱ صفحه ۱۵۲، مورد ۱۴ صفحه ۱۵۴، صفحه ۱۹۰

۵. تکرار بعضی مباحث به شکل خسته‌کننده و پر واضحی مثل پرسش و پاسخ‌ها حول مسلم و علت ادامه دادن حضرت به مسیر خود، پس از شهادت او.
چه در رد نظریه اتمام حجت حضرت، چه انتخاب درست بودن کوفه یا تکرار ادله و مباحث درباره نرفتن امام به یمن در صفحات ۲۲۵ و ۲۲۶ و مجدد در صفحه ۲۳۹
۶. نقد و بررسی نکردن روایات به صورت جدی و پرداخت کم به مسائل روایی درباره قیام حضرت 
برای مثال شاید بالغ بر سی حدیث که پشتوانه روایی قائلان نظریه شهادت است را ذکر می‌کند و حتی یک مورد را مورد مداقه رجالی و حدیثی قرار نمی‌دهد و صرفا با عبارت محل اشکال است و معارض دارد از آن‌ها عبور می‌کند

۷. بیان عباراتی ذوقی در کتاب تا جایی که آن را از یاد‌داشت‌هایی پراکنده به سخنرانی شبیه می‌کند.
مثلا عبارت تاویل تاریخ به عبارتی، بهتر از انکار آن است!
صفحه ۱۶۵
#عاشورا_شناسی
#اسفندیاری

۸. در تعلیقه بر نظریه جمع، استشهاد به روایتی کرده است که حتی خود قائلین این نظریه آن را رد کرده اند.
وی معتقد است قائلین به نظریه جمع چنین می‌گویند که امام عالم به غیب است اما خود را به عمل بر آن مکلف نمی‌داند.
شاهد روایی که می‌آورد حدیثی از امام صادق ع که جبرئیل نامه‌ای آسمانی برای پیامبر می‌آورد که در آن وظیفه هر امامی نوشته شده است و در آن نامه درباره امام حسین آمده است: قاتل فقتل  و تقتل و اخرج باقوام لشهاده.

نویسنده کتاب معلوم نداشته است که آیا این حدیث را خود قبول دارد؟ شاید این حدیث درصدد بیان تکلیف خاص هر امام است و همچنان اثبات نمی‌کند که امامان موظف بر عمل به همه علوم غیبیه بوده اند.
اساسا این حدیث را قائلین به نظریه شهادت می‌توانند مطرح کنند که می‌گوید هدف امام باید شهادت باشد.

۹. در جایی که حتی می‌خواهد علم غیب امام را ثابت کند اتفاقا مثالی می‌زند که ما نمونه صریح تاریخی داریم که ائمه از علم غیب خود استفاده نکرده اند و آن بحث انتخاب حاکم  است.
صفحه ۱۷۹

۱۰. خطاهای فاحش منطقی
مثلا در صفحه ۱۸۶ با سلب مقدم، سلب تالی را نتیجه می‌گیرد که اشتباه است.

۱۱. از دست دادن و اشاره نکردن به برخی استدلالات کاملا واضح و روشن
مثلا در پاسخ به این‌که چرا امام منتظر نماندند تا مردم کوفه حاکم‌شان را بیرون کنند یا خود چنین نکردند به این دلیل است که ائمه هیچ گاه آغاز‌گر جنگ نبوده اند.
یا حتی اشاره نکردن به برخی ادله روایی خوب در اثبات نظریه حکومت مثل نامه یزید به ابن عباس که مردم کوفه امام را برای خلافت و حکومت می‌خوانند.
صفحه ۲۴۲

از همه انتقادات فوق که بگذریم کتاب درک نسبتا خوبی از فضای بحث و دیدگاه‌های مختلف درباره هدف امام حسین ع از قیام عاشورا می‌دهد. همچنین منصفانه باید گفت که اسفندیاری در این کتاب منابع بسیار فراوانی را بررسی کرده که در کمتر کتابی شاهد آن هستیم.
فکر می‌کنم اگر این کتاب در کمتر از ۲۰۰ صفحه، نگاشته می‌شد، اثر بهتری به دست می‌آمد.
اسفندیاری حقیقت عاشورا پخته‌تر، استدلالی‌تر و دقیق‌تر از اسفندیاری عاشورا‌شناسی است.
همچنان حقیقت عاشورا را کتابی ارزشمند و برجسته و عاشورا‌شناسی را نهایتا منبعی برای تحقیقات جدی آینده می‌دانم.
#عاشورا_شناسی
#اسفندیاری
      
4

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.