یادداشت
1403/5/25
5.0
1
۹ ساله که بودم یه بار با مامانم رفتیم یه قابلمه کوچولو خریدیم. میخواستم آشپزی کنم و واسه خودم غذا بپزم. روز اول، قرار شد پیازداغ درست کنم. پیاز رو خرد کردم ریختم تو قابلمه و گذاشتم رو گاز. بعدم برای اینکه حوصلهم سر نره همونجا نشستم به کتاب خوندن.. به خودم که اومدم، پیازا زغال شده بودن🤭 دیگه آشپزی رو بوسیدم گذاشتم کنار. یه دخترخاله دارم که ۶ سال ازم کوچیکتره.. بچه که بود خیلی آشپزی میکرد. واقعا غذای خانواده رو میپخت و این خیلی برام جالب و عجیب بود (با توجه به تجربه خودم) کتاب کوکوی سبزیجات تلاش دوتا خواهر برای آشپزیه.. جسارتشون، سماجتشون، تلاششون، اعتمادبهنفسشون.. همه چیش برام جالب بود. وقتی میخوندم یه قسمتی از مینای ۹ساله یاد آشپزی خودش میفتاد و یه قسمتی هم مینای ۳۴ساله یاد وقتایی میفتاد که کار مهمی داشته و از بچهها خواسته صداش نکنن.. که البته هر مامانی میدونه این درخواست اصلا شدنی نیست😁 تصاویرشم بانمک بود و بار طنز داشت. کتاب رو دوست داشتم و پیشنهاد میکنم برای بچههای ۸ تا ۱۱ سال بخونین.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.