یادداشت مهرداد محمدی

آشنایی با صادق هدایت
        حالا سال هاست که هر روز تو را مرور می کنم.
میبینی؟
فقط احمق ها روی زخم شان نمک می پاشند!!!
سلام و درود. 
در این متن قرار است در باره ی کتابی صحبت کنم که در آن به نابغه ی بلامنازع ادبیات ایران پرداخته است.
بنده همواره سعی ام بر این بوده که اغراق و هیجان و احساس را در کلام و قلم خود نگنجانم، ولی مگر می شود اهل رمان باشی، آدم داستان ها و تخیل باشی و نام صادق هدایت را بشنوی و دچار هیجان نشوی! 
بنده هربار که در حال خواندن و به پایان رساندن اثر داستانی قدرتمندی هستم، هیجان به آخر رساندن آن کتاب و شروع کردن کتابی جدید مرا می کشد. 
کتاب (آشنایی با صادق هدایت.) نوشته ی م. فرزانه یا همان مصطفی فرزانه را حدود 24 سال پیش یکی از دوستان کتاب خوان و فرهیخته ام به نام محسن به من معرفی کرد. کتاب را خواندم ولی سیر نمی شدم، دوباره خواندم و چندباره و چه لذتی داشت برای منی که صادق هدایت را نابغه، اسطوره و بی بدیل می دانم. 
همان طور که می دانید آثار زیادی درباره ی زندگی، آثار و وجوه شخصیتی صادق هدایت به رشته ی تحریر در آمده، اما به گمانم کتاب حاضر حاوی نکات جالب و حائز اهمیت می باشد که دانستن آن ها خالی از لطف نیست. 
این کتاب ما را با ابعاد تازه تری از شخصیت فردی و ادبی هدایت آشنا می کند. و سعی اش بر این است که از افسانه پردازی و شخصیت سازی که همیشه در مورد چهره های بزرگ و دور از دسترس ادبی رایج بوده پرهیز شود. 
بر آن نیستم تا با قلم فرسایی آستانه ی تحملتان را بخراشم و مکررات را تکرار کنم و توضیح واضحات دهم. چرا که نه در کشورمان، بلکه در دنیا، ادبیات داستانی ایران را با نام این نابغه ی بزرگ می شناسند. 
هدایت در سفری به آلمان تصمیم می گیرد کتابخانه ای (کتابفروشی) در آنجا دایر کند که بنا به دلایلی این آرزو و تصمیم محقق نمی شود. سال ها بعد نویسنده ی بزرگ دیگری چند نسل بعد از هدایت(عباس معروفی) که تقدیر او را به جبر به خیابان کانت در برلین آلمان پرتاب می کند، تصمیم می گیرد آرزوی نوسنده ی چند نسل قبل از خودش را بر آورده کند. آری عباس معروفی کتابفروشی را در آلمان تاسیس می کند و نامش را (خانه ی ادبیات هدایت) می گذارد. ‌
ویرجینیا وولف می گوید:
نوشتن یعنی ناامیدی مطلق، و نا امیدتر از نویسنده نویسنده ای است که نمی نویسد. 
و صادق هدایت نمی نوشت. 
این روشنفکر مایوس یا نمی نوشت یا اگر می نوشت پاره می کرد. 
من لابه لای این کتاب (آشنایی با صادق هدایت) زندگی کردم، اشک ریختم، خندیدم، و هزاران هزاربار حسرت خوردم که چرا در عصر هدایت نزیسته ام. 
و صد البته چیزهای زیادی یاد گرفتم. 
متن را مطول نکرده در فرصت های بعد در خدمتتان هستم. 
با مهر.
      
2

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.