یادداشت فهیمه حدیدی

        من بابا محمد رو خیلی دوست دارم!
قلم‌حسین فتاحی رو هم ، اما این‌یکی کتاب اونقدرها که باید خوش ننشسته بود . متنش اون‌بافت و ظرافت دلخواه رو نداشت. ولی خب متن گم بود تو شخصیت و ظرفیت وجودی بابا ! راستی چقدر فامیل این فرمانده شهید قشنگ و دقیق بود . آخه هر چی به جز "بابا" بهش بگی ، حس می کنی کمه! واقعا پدری کرد ، مطالب سخت و پیچیده رو ساده حل می کرد و‌حرفاشو خودمانی و ساده اما صریح می گفت . خط قرمز ها و مرزهاش پررنگ‌و معلوم بودن ، حفظ شون می کرد. تو راه هدفش تلاش می کرد و بدون تعارف برای هرکسی که میخواست هم‌راهش باشه یه مسیر رشد اختصاصی داشت! آخه بابا واقعا مربی بود. چقدر حرفاش عمیق بود... در عین‌سادگی ، آدم فراموش شون‌نمی کنه ، مثلا وقتی جاده ها ناامن بود و بهشون گفتن بصورت هوایی راه رو طی کنید .گفتن "اگه دشمن باور کنه تونسته مسیر ما رو بگیره که کارمون تمومه! از راه زمینی می ریم."همینقدر باهوش و سر راست و کلمه هایی که برای هر زمان و مکان‌و موقعیتی الهام بخشه‌. بابا واسه من یه شخصیت واقعی بود . می تونستم چشمامو ببندم و تصورش کنم . تو لحظه های انقلاب ، تو کردستان ، کنار دکتر چمران ، می شد از دور تماشاش کرد و حتی نزدیک تر شد! و می شه حتی الان هم تصورش کرد . ساده و خودمونی! تو مراسمای هیئت ، قاطی پیاده روی اربعین ، کنار کارهای جهادی ... خدا میدونه چقدر بابا هست ! و چقدر از وجودشون بی خبریم. کاش هم مسیرشون بشیم و‌ لذت ببریم. از شخصیتی که آدم ها رو رشد میده و کلاس درسش برقراره البته منهای دفتر و دستک و امتحان! همه اش از جنس زندگی ...
      
1

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.