یادداشت آقای ربات
دیروز
بالاخره تونستم این کتاب را تمام کنم. سبک نگارش کتاب از آنجا که عمدتاً آغشته به طنز تلخ، واژگان فنی و لحنی طعنه آمیز است، به شدت خواندن و فهمیدن این کتاب را دشوار کرده است.( از آن دسته کتابهایی است که دیگر برای بار دوم نمیخواهم و نمیتوانم بخوانم) اگر بخواهم هدف کتاب را در یک جمله خلاصه کنم: نشاندادن اینکه ساختار اجتماعی و اقتصادی جوامع سرمایهداری مدرن نه بر اساس کارآمدی یا عقلانیت اقتصادی، بلکه بر پایه نمایش منزلت، تقلید و به رخ کشیدن ثروت بنا شده است. تمام کتاب پیرامون طبقهای میچرخد که خود کار نمیکند، اما مصرف میکند؛ بیکاریشان اختیاری و حتی مایه افتخار است. وبلن ریشههای این رفتار را به دوران بربریت پیوند میدهد و معتقد است که اگرچه شکل آن تغییر کرده، هدف اصلی—یعنی غارت—همچنان باقی است. او نشان میدهد که بسیاری از رفتارهایی که هر روز میبینیم و به شکل عادی پذیرفتهایم، ریشههای عمیقی در همان دوران کهن دارند؛ بسیاری از این رفتارها ساختهوپرداخته طبقه مرفه و تنآسا هستند و سایر طبقات هم بیچونوچرا از آنها تقلید کردهاند. نویسنده فرض عقلایی بودن انسانها در اقتصاد متعارف را زیر سوال میبرد و نشان میدهد آنها تصمیمهایی میگیرند که هدفشان نشان دادن برتری اجتماعی، جلب توجه و احترام دیگران و یا تقلید از طبقه بالا میباشد و خیلی وقتها اصلا عقلایی نیست. بنابراین افراد بسیاری معتقدند که یکی از اولین و مهمترین بنیانگذاران مکتب نهادگرایی در اقتصاد تورستین وبلن میباشد. وبلن ریشه مالکیت خصوصی را بد میداند: در جوامع ابتدایی، مالکیت اغلب بر اساس زور، جنگ و غنیمت گرفتن شکل گرفت. مثلا جنگجوی قدرتمند، زنی را به غنیمت میبرد و او را مال خودش میدانست، به عنوان نمادی از قدرت و برتری.( البته، در مورد دیدگاه نهایی او نسبت به خودِ مفهوم مالکیت، حتی شاید خود وبلن هم چندان شفاف نبوده باشد!) از نظر او ظهور طبقه تنآسا با آغاز شکلگیری مالکیت همراه است. همین مالکیت خصوصی باعث میشود اقتصاد دیگر همکاری دوستانه نباشد بلکه تبدیل به یک رقابت و مبارزه شود. در چنین جوامعی تغییر به سختی رخ میدهد زیرا تنگدستان بینوا و تمام کسانی که نیرویشان به طوری کلی صرف مبارزه برای زندگی بخور و نمیر میشود، محافظهکار میشوند زیرا فرصت آن را ندارند که برای فردای خود فکر چارهای باشند؛ توانگران هم محافظهکار هستند زیرا نسبت به وضعیت جاری، دلیلی برای ابراز ناخشنودی ندارند. به طور کلی طبقه تنآسا میتواند کارکردهایی مفید نیز داشته باشد، اما در مجموع، زیان آن برای جامعه بیش از منافعش است. این کتاب زمانی به نقد ریشههای اصول اقتصاد متعارف پرداخت که تقریباً همهی آن اصول، حقیقتی مسلم و غیرقابل تغییر تلقی میشدند. نگاه دقیق و موشکافانه وبلن به جامعهی خود، آنقدر ماندگار بوده که هنوز هم بسیاری از نکات کتاب بهراحتی بر جامعهی امروز قابل تطبیق است. پ.ن: زبان کتاب بسیار سنگین و خستهکننده است و از طرفی با توجه به چیز هایی که گفته شد، کتاب بسیار مهمی است. اگر سخته براتون که بخونید(که واقعا هست)، میتونید بیاید درمورد کتاب به صورت مفصلتر و با جزییات بیشتر باهم حرف بزنیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.